این بار اگر زن زیبارویی را دیدید، هوس را زنده به گور کنید!
و خدا را شکر کنید برای خلق این زیبایی...!
زیر باران اگر دختری را سوار کردید، جای شماره به او امنیت بدهید!
او را به مقصد مورد نظرش برسانید!
نه مقصود مورد نظرتان!
هنگام ورود به هر مکانی با لبخند بگویید: اول شما!
در تاکسی، خودتان را به در بچسبانید! نه به او… !
بگذارید زن ایرانی وقتی مرد ایرانی را در کوچه ای خلوت می بیند، احساس امنیت کند نه ترس!
بیایید فارغ از جنسیت، کمی مرد باشید!
ای دهقان فداکار! تو در روزگاری بزرگ شدی که مردی برهنه شد تا زنان و کودکان زنده بمانند! اما من در روزگاری نفس می کشم که زنی برهنه می شود تا کودکش از گرسنگی نمیرد!
در سرزمین من هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست… ! و هیچ خیابانی...! بن بست ها اما… فقط زنها را می شناسند انگار...!
اینجا نام هیچ بیمارستانی… مریم نیست! تخت های بیمارستانها اما… پر از مریم های درد کشیده است! … که هیچکدام… مسیح را آبستن نیستند!
تو را به جای تمام کسانی که نشناخته ام دوست میدارم
تو را به جای تمام روزگارانی که نمی زیسته ام دوست میدارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم
.: عاشقانه های پل الوار
می آید روبرویم می نشیند.دست هایش لرزان است.به همه چیزش شک می کنم.به اشک هایش،به لب های سخنگویش،به روزهای به ظاهر بی چاره گی اش و بیشتر از همه به صداقتش.
حرفهایش را میزند و می رود.
من می مانم و یک دنیا ارزش که دارند کم بها می شوند.
به خودم هم مشکوکم.
همه ی درس امروز من این باشد که یاد داشته باشم اصراف نکنم.
سرانه ی مصرف خنده هایم،حرف هایم و نگاه هایم را بدانم.
پ.ن:
- خدایا یارم باش تا محتاج جز تویی نباشم و کنارم باش تا ترسوی کوته دیده گی هایم نباشم.
- خدایا نفس بی عزت،بی تن بودنش بهتر است.به تو توکل می کنم.
کاری به اعتقاد و دین و هزار جور داستان دیگه ندارم،اما تو خودت رو بذار جایی اون.بذار جای کسی که جلو ناموسش،جلو چشای زنش،بچه ش کوچیک بشه.بی دست بشه.ناتوان بشه.و فقط بخاد نگاه کنه.اگه نمی تونی درک کنی هنوز تجربه ش رو نداشتی.منطقی فکر کن.اسطوره نساز.منم توقع ندارم من و امثال تو برا چشای قشنگ عباس گریه کنیم.خودم رو بیشتر میگم.خودم فقط باس بفهمم بی کسی چقدر سخته.بی پناهی سخت تر از اون.
کاری به عناوینی که روش میذارن ندارم اما حرمت اینجور کشته شدن واجبه.این ها رو من میگم شهید.
دیروز یه تصویر شبیه سازی شده دیدم از حسام نواب صفوی که در قالب پوستر حضرت عباس درستش کرده بودن.خیلی خجالت کشیدم.از خودم بدم اومد.وقتی نوحه خون من از قد رعنای عباس میگه،از چشای قشنگ عباس میگه که همه رو دیوونه کرده اونوقت یه بی شرف هم پا میشه تصویر یه بی شرفتر از خودش رو میذاره تو قاب ابوالفضل.
حسام نواب صفوی که تو تمام نقش هاش فقط دنبال حفره های زنونه است.شایدم خودمونم هم حتی.نواب صفوی که حداقل توی بیشتر از نصف نقش هاش فقط هیزی رو داره داد میزنه.
باورم نمی شد که طمع کثیف ترین چیزیه که آدم می خوره.دلم براتون بگه که اینا رو اینجا می نویسم تا بدونین حاجی بودن،مدیر مدرسه بودن،فرهنگی بودن،کدخدا بودن و خیلی چیزا هیچ دلیلی نمیشه برا اینکه یه نفر آدم باشه.
رمضان چند سالی می شود قایم ات کرده ام پشت یک نسخه.
چند سالی می شود قاب شده ای روی دیوار میخ دوز خانه.شده ای هیچ.شده ای آب معدنی های 300 سی سی.
آنقدر دوری که حتی نمی دانم کجای این تقویم لعنتی گوشی من جا خوش کرده ای.
آنقدرها دور که پورنوگرافی آن میز لعنتی می شود قاب چشم های این روزهایم.
رمضان،من خسته شده ام از بس که هی خوانده ام و شندیده ام.آنقدر فرهمند آزاد داد زد این آل یاسین ش رو توی این گوش هایم که خریتم را باورم شده.
رمضان،حالت این روزها چگونه است؟یادت می آید غروب های شجریانی ات را؟انگار هی من می گشتم و می پاییدم تا آن غروبت را یکجا بگیرم بگذارمش توی بقچه ی چوپانی ام.و تو هی می خواندی و من رقاص شمس تبریزی ات بودم.
رمضان یادت می آید آن سال را که خودم را تف کردم روی دیوار آجری آن کارگاه؟یادت می آید نشسته بودم با خودم حساب و کتاب آخرتم را جور می کردم تا مالیاتش را شاید معاف باشم.همان روزها بود که خرابم کرد و رفت.شدم اینی(هرچه دوست دارید میتوانید بخوانیدش) که الان تازه یادش می آید فردایش رمضان است.
راستی تو چی؟همه اش من دارم داد بی شرفی میکنم.تو در چه حالی؟آن سالها دعای سحرت چقدر خوش بود.
همه اش من بودم و یک رادیوی خراب که به تو که می رسید تازه یادش می آمد باید داد بزند.نجواهای شبانه ی کنگرلو را یاد داری؟اولین محرم با اصفهانی را خاطرت هست.آن کثافت بندباف و تخمه خوری های ظاهری را چی؟
خراب شده ام رمضان،حالا سالهاست که بیشترم شده ترس تا بنده گی.شده ام همان تف معروف کف آسفالت.هیچم رمضان.
آنقدرها رفته ام تا که هیچ یادم نمی آید جز لبخند آن کتابفروش مزخرف.به گمانم این مزخرفی که هی مدام صدایش میزنم،خودم شده ام.
گفته اند فردا نخستین قدمت را مقدمیم!!!اگر راست است حواست به ترس ها،به شک ها،به آن همه نگاه های رژلبی،به چشمک های شهوانی،به کفرگویی های هر روز سر سفره،به روزی که فحشش را تو نثاری،... حواست به این ها،به من هم باشد.
نمی دانستم قیمت نانی که دادنش را کلاس نخستم آموخت،وجودت بود پدر!
پ.ن:روزت پدر(و برا اینکه بعضی ها ناراحت نشن) روز مرد! مبارک.
"
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام عرض می کنم خدمت حضار محترم و بالاخص دوستان عزیز خلافکار. خوب! البته همه ی ماها می دونیم که آدمها گاهآ از نداری و بدبختی و گرفتاریست که دست به کارهای خلاف می زنند و از قدیم هم گفتند که آدم خلافکار دین و ایمان ندارد. خوب، حالا این یعنی چی؟ خدمتتون عرض می کنم. اولآ فکر نکنید که خداوند شما را فراموش کرده. شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما بازه. اینقدر به فکر راههای دررو نباشید. خوب! خدا که فقط متعلق به آدمهای خوب نیست.
خدا، خدای آدمهای خلافکار هم هست و فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. فی الواقع خداوند اند(end) لطافت، اند بخشش، اند بی خیال شدن، اند چشم پوشی و اند رفاقت هست. رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت می گذارد. اگر آدمها مرام داشته باشند هیچوقت دزدی نمی کنند. ولی متاسفانه بعضآ آدمها تکخوری می کنند و این بد روزگار است. بایستی ما یه فکری به حال اهلی شدن آدمها بکنیم.
اهلی کردن، یعنی! اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن! و این تنها راه رسیدن به خداست که بسیار هم مهم است. من قصد نصیحت ندارم. چرا که فایده ای هم ندارد و اصلآ به زور هم نمی شود کسی را وارد ...(بهشت کرد)! این است که آدم باید اصلآ تن ...! بگذارید با این شعر من جمله ام را تمام بکنم. تن آدمی شریف است به جان آدمیت، نه فقط ...! تن آدمی شریف است به جان آدمیت، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت. من از همینجا آرزو می کنم که شماها هر چه زودتر از اینجا آزاد بشید و راه خودتونو پیدا کنید. شما هم دعا کنید که من هم پیدا کنم و من دیگه شما رو اینجا نبینم و شما هم بنده رو اینجا نبینید. ان شاءالله که یه جای دیگه همدیگه رو ببینیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. "
منبع: Gerami.BlogSky
پ.ن:خیلی وقتِ کِ اهلی شدن و اهلی موندن یادم رفته. :(
پ.ن2:این بخش مارمولک همیشه تو گوشمه.
پ.ن3:دانلود قطعه ی صوتی متن بالا[کلیک] (برگرفته از فیلم مارمولک)