امروز برای اولین بار توی عمرم یکی بهم گفت حیف نون.
مثل همه ی اون چیزایی که هی میچسبوندم بهم و هی من میدویدم تا ثابت کنم اون نیستم،این بار هم میدوم.
اونقدر میدوم تا بهش بفهمونم حیف نون خودشه،باباشه،هفت جد و آبادشه.
من باید بدوم.
همه ی درس امروز من این باشد که یاد داشته باشم اصراف نکنم.
سرانه ی مصرف خنده هایم،حرف هایم و نگاه هایم را بدانم.
پ.ن:
- خدایا یارم باش تا محتاج جز تویی نباشم و کنارم باش تا ترسوی کوته دیده گی هایم نباشم.
- خدایا نفس بی عزت،بی تن بودنش بهتر است.به تو توکل می کنم.