رمضان،شاید وقتهاست که دعای سحرت رو نشنیدم،
من سردی صبحگاهی آلوده به خواب ناز سحر،
با اون اضطراب اذان رو دیگه یادم نیست.
ولی این روزها جرات گام هام هر روز بیشتر میشه.
من باز دارم همون بچه ی شر کوچه خاکی و انبار آذوقه میشم.
رمضان کریم،اونقدر دلتنگ اذان مغربت با صدای ربنا میشم که انگار نیمی از عمرم رو جا گذاشتم.
اما هنوزم از روزه ت میترسم.
من دلتنگ ذوق بچه گی هامم،روزهای روزه ای.روزهایی که حس میکردم هر روز بچه تر میشم.
رمضان عزیز الان که دنیای بچه گی هام همه دارن تک تک میان تو هم کمک کن.
من هر روز هستم.من شاکر بودنمم.من عاشق زندگیمم.من خوب میدونم خوبی هایی که هر روز میان برکت زندگی زیبامه.
و شکر رمضان،شکر برا این همه داداشای مهربون،آبجی های فهیم.
رمضان،من سالهاست که میدوم تا تو رو با نم سحری و بوی مادر و حس بچه گی با هم داشته باشم.
و خدا را شکر.شکر که آنتن ماهواره ی من صدای اذان میگیره،شکر که اینترنتم بوی وبلاگ میده،شکر که نی نی کوچولوی من بوی بچه گی های خودم رو میده،شکر که رمضان شده ذوق خنک بچه گی توی دلم.
رمضان،من دلم برا روزه گرفتن تنگ شده،هوای ما رو که داری؟
پ.ن:دانلود ربنا و تصنیفی که قبل ها قبل از اذان با صدای شجریان پخش میشد
به اطلاع تمام دوستان گل میرساند که به سلامتی و مبارکی من صاحب یه پسر گل مثل خودم(!!!) خواهم شد.البته یه دو ماهی تا اومدنش مونده.
اسمشم امیرحافط انتخاب کردیم.
از دعاهایی که همیشه آبجی و داداشای گلم برام دارن خیلی خیلی خیلی ممنونم.
ایشالا نوبت شما،مخصوصا این نصیحتی بچه ی بندر!