گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

آش سبزی و مسئولیت هایش

با دخترک برای صبحانه‌ی صبح جمعه‌ای رفته بودیم.هی بهش گفتم اگه نمی‌تونی کاسه رو نگه داری بگو خودم بر‌می‌دارم.

آخرای راه آش توی پلاستیک ولوو بود!

خیلی بهش گیر دادم که مسئولیت‌پذیر نیست. و دخترک قهر کرد.