فکر کنم خیلیهاتون کارتون جک و لوبیای سحرآمیز رو دیده باشید. تازگیها یه گل پیچک خاص قلمه زدم. در واقع نوعی درخت محسوب میشه. یه درخت پیچک که کل فضای بیرونی و دیوارهای یه خونه رو گرفته بود. خیلی فضای جالبی درست کرده بود. مم خوشم اومد و چند تا قلمه ازش برداشتم، گذاشتم توی گلدون ریشه زد و دیروز بردم و جلوی مغازه کاشتم. به این امید که مثل لوبیاهای جک، پیچک خوشگل ما هم تمام خونه رو بگیره.
وقتی توی گلدون بود اونقدر سریع رشد داشت که اسمش غول کوچولو انتخاب شد. غول کوچولو بسیار تلخُ جان سختِ. قطر ساقه ها و تنهش از مچ دست یه بچه بزرگتر نمیشه. برگ های بزرگی داره و بجز زمستان، سه فصل دیگه رو برگ داره. برگ های سبز سیر و درشت. تمام یه ساختمان چند طبقه رو می تونه بپوشونه. اصلا مناسب گلدان نیست ، چون یه درخت زود رشد هست که مرتب ریشه می زنه.
غول کوچولو رو دیروز کنار خیابونی که همیشه پر از گردوخاک میشه کاشتیم. مغازه اجاره یه تعمیرگاه هست اما مستاجر ما واقعا آدم صفادل و درخت دوستی هستش. می دونم تمام تلاشش رو میکنه تا غول کوچولو خشک نشه.
چند سالی میشه که بهارها با ما سر ناسازگاری داره. لجن میشه و حرامزاده گی درمیاره. انگاری خدای لعنتی تاوان تمام ناسزاهایی رو که شنیده رو با من باید تسویه کنه.
بهار خرم شماها، با طبیعت سبز دوستداشتنی تون، شده عذاب بی خوابی های من .
حسرت یه ساعت خواب راحت. آرزوی یه آسودگیِ کوچیکِ خیال و دلخوشی همین داشته ها... اینا رویاهایی اینروزای من هستن.