گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

مداد صورتی

وقتی خسته از کار برگشته بودم ومشغول ناهار خوردن بودیم،طبق معمول پسرم شروع کرد به سوال پرسیدن در خصوص نقاشی هایش.تازه غذا تمام شده بود که پسرک یادش افتاد بخشی از نقاشی نیازمندِ رنگ صورتی است. و مشکل اینجا بود که نداشت.مداد صورتی نداشت.و شروع کرد به گریه و زاری.آنقدر زار زد و اعتراض کرد و گریه کرد که تمام داشته های یکی مثل من رو برد زیر سوال.آنقدر داد زدم و توی سرم خودم کوفتم تا دیدم خوابم و گوشی اندرویدی من گوشه ای محافظ صفحه اش شکسته و کنارم افتاده.خیلی خیلی خسته ام.

و هنوز سرم درد می کند.

دارم همه چیز رو باز مرور می کنم و مانده ام تاوان کدام بخش از کوتاهی هایم را میدهم که پسرم اینقدر دردآور و وحشتناک زجرم می دهد.

خسته ام.

کاش نباشی تو

کاش نباشی پسر تا زجر و درد و ناله و توسری و هزار بدبختی دیگه هم نباشه.

متنفرم از عادت های مزخرفت. متنفرم از حرکاتت. متنفرم از رفتارت. 

شکرانه

امشب عروسی داریم. دخترک مثل همیشه مشتاق و آماده است. لباس محلی ش رو پوشیده و بزک کرده منتظر من است.

کمی گیر هستیم این روزها. قسط ها اذیتمون میکنه 

و دارم سعی میکنم خدا رو فراموش نکنم.

.

.

خدایا شکرت.

حیات وحش گردی

دیروز با دخترک و پسرک رفتیم پارک ملی حیات وحش بمو ی شیراز.خیلی جالب بودن.پارک یه موزه ی جمع و جور خوشگل داشت. توی موزه خیلی از حیوونا تاکسیدرمی شده بودند.یه اسب خیلی ناز هم بود که طبق گفته ی مسئول موزه متعلق به غلامرضا پهلوی برادر شاه سابق ایران بوده.دخترک رو باس می دیدید. گیر داده بود که باید سوار اون اسب شه.اطراف هم پر بود از انواع پوشش های گیاهی و حشرات جالب.یکی از جالبتر ین بخش ها سرویس بهداشتی اونجا بود.دقیقا کنار سرویس بهداشتی گونه ای از زنبورهای سیاه بزرگ لانه ساخته بودند.همه جا پر بود از زنبور های بزرگ.لانه ی خیلی جالبی داشتند. دقیق مثل لانه های توی کارتون های بچه گی مون.نمی شد ازش عکس بگیری.خب آدم از اون همه زنبور گنده می ترسید دیگه ! مسئولین اونجا یه ظرف خیلی کوچیک از آب براشون گذاشته بودند.یه بره آهو هم بود که آورده بودند کنار ایستگاه پاسبانی و ازش نگهداری می کردند.چندتا قرقی باحال هم بودند اونجا. البته فک کنم آورده بودند برا درمان و مداوا. صدای خیلی جالبی داشتند.

در کل روز خیلی خوبی بود.

باز پاییز و سنجاقک

امروز سنجاقک ها رو توی خیابون دیدم. نزدیک بود یکیشون بخوره به شیشه جلویی ماشین. من عاشق سنجاقک های پاییزی ام.

سلام پاییز.