-
هیچ
شنبه 25 شهریور 1391 01:37
لیاقتم بیش از این نیست،باور کن.
-
قرآن،من،علی
یکشنبه 19 شهریور 1391 08:21
قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد.کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد ! کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از...
-
ما در
دوشنبه 30 مرداد 1391 19:27
قصه همان بود. مادر بود و خواب هایی که نبودشان شُکرهای عصرانه بود. همه اش تقصیر اینجاست. همه اش تقصیر این بودن است.
-
اینکه اسمش را گذاشته من !
یکشنبه 29 مرداد 1391 11:25
کم کم است که دارد یادم می آید من هم روزی آدم بودم. پ.ن:عید فطرتان مبارک.
-
خیلی دور
یکشنبه 22 مرداد 1391 09:21
من می شوم همان سالها پیش، مشوم همانی که هی دلش میخاست داد بزند سر شیشه. من شده ام همانی که هی می آید و هی می آید و هی می آید...
-
دوستانه
جمعه 20 مرداد 1391 21:58
امروزم رو همه این شد که چقدر با آیینه دوستم.
-
این شبها!
پنجشنبه 19 مرداد 1391 01:16
خدایا شبهایی که تو قدرش میخوانی من شده ام مترسک خیال هایم. خدایا،گیرم لیاقتم را انداخته ام میان این همه عادتی که شده زنده گی،پس لطف تو کجاست؟ خدایا،میخواهم قدردان همه ی نداشته هایم باشم که گمانم است، می خواهم بفهمم که تویی رنگرز این شادی های کوچکم، میخواهم ... اما ... اما یادم می برد آن همه نداشته ای که شده وزوز خرمگس...
-
...
سهشنبه 17 مرداد 1391 08:43
کم کم دارد باورم می شود که هیچ نخواهم بود.
-
من
شنبه 14 مرداد 1391 20:33
چقدر تنهام..
-
امیدم..
سهشنبه 10 مرداد 1391 03:49
امیدم را،امیدم را که دزدید؟ پ.ن:و اوست آن کس که براى شما گوش و چشم و دل پدید آورد. چه اندک سپاسگزارید. سوره مؤمنون - آیه 78
-
رمضان مبارک!
شنبه 31 تیر 1391 02:22
رمضان چند سالی می شود قایم ات کرده ام پشت یک نسخه. چند سالی می شود قاب شده ای روی دیوار میخ دوز خانه.شده ای هیچ.شده ای آب معدنی های 300 سی سی. آنقدر دوری که حتی نمی دانم کجای این تقویم لعنتی گوشی من جا خوش کرده ای. آنقدرها دور که پورنوگرافی آن میز لعنتی می شود قاب چشم های این روزهایم. رمضان،من خسته شده ام از بس که هی...
-
مرغ یعنی زندگی
جمعه 23 تیر 1391 12:10
بالاخره محمودجان تونست یه تعریف نو توی اقتصاد بیاره. پ.ن:اینجا صف مرغ.من نفر 263. پ.ن2:راسی یه مدت میشه که دنبال یه خواننده مرد می گردم که ابرو نازک نکرده باشه...
-
تورم
سهشنبه 20 تیر 1391 21:31
امروز به روال عادت معمول رفتم تا یه صندوق پستی رو تمدید اجاره کنم.مسئول محترم باجه پستی فرمودند که برای شارژ یک ساله 66 تومن (بخوانید شصت و شش هزار تومان ناقابل) پرداخت کنم. دوسال پیش من با 5 تومن(بخوانید پنج هزار تومان) برای یک سال اجاره پرداخت می کردم. پ.ن:تف به گور بابای اونی که میگه نرخ تورم ما 12 درصد ست.
-
عشقای دبیرستانی
جمعه 16 تیر 1391 21:10
اون موزیک های مزخرف دبیرستانی با اون فکرای بچه گانه بودند که خراب شدن روی آینده م.این آینده ای که اگه الانم خوب راه برم میدونم لذت داره. اون روزهای آشغال،اون افتخارهایی که مثل خر کیفورم می کرد.یه زنجیر ساچمه ای،یه کاپشن مزخرف پرواز با تودوزی نارنجی،یه ساک کوچیک آبی،یه کفش دست دوم تنگ،یه شلوار راسته،... تف به بی...
-
برداشت اول،بی هیچ
سهشنبه 13 تیر 1391 00:17
من می دانم فردایم همین روزهاست،همین روزهایی مینشینم سرکوچه ی بی عاری و می گویم که این منم. مینشینم و با خودم قول های بچه گانه میذارم تا شاید سر خودم را هم شیره بمالم. میدانم که این ره که می رفتم به . . . حالاهاست که حالم از خودم بهم بخورد.حیف این سه حرف م ، ر ، د یک نفر که انگاری آن ذوق بچه گانه اش را هی سوسو می زند...
-
این فرهنگ مزخرف تو ست
شنبه 10 تیر 1391 10:05
یه مدت پیش یکی از دوستان از طریق یکی از لینک هایی که من یادم رفته بود بردارمش اومده بود و این دیدگاه عاقلانه رو ثبت کرده بود: narahat nashi baradar haaaaaa vali vaghan pesaret zeshteeeeee\ cheghadam dehatye yani midoni ein dore zamone ..... man mondam ein lebasaye dehaty vala ya axsat male bachegi khodete ya khoda...
-
کتا...ب
پنجشنبه 8 تیر 1391 06:54
بعضی ها با نماز نون میخورن و بعضی ها با کتاب. بعضی ها کتاب می خونن، بعضی ها کتاب می نویسن، بعضی ها هم کنار پیاده رو چهارزانو میشینن و فال و زیره و از این جور چیزا میفروشن.و یه کتاب هم باز میکنن و میذارن توی بغلشون! تازه شاید ترازو هم داشته باشن. پ.ن:شما جزو کدوم دسته ای؟ پ.ن2:دسته ی کتابخون احتمال نون خور بودنشنون...
-
من،تو،پاها
سهشنبه 6 تیر 1391 17:03
اینکه من کجای زندگی باشم احتمالا مهم نباشه. مهم اینه که دیگه نبینم کسی به پشت خوابیده و تا میتونسته دستاش رو باز کرده و زیر لب هی صدا میزنه طووآر طووآر... پ.ن:بعضی چیزا رو که می بینم به آرامش این نت موسیقی شک میکنم. پ.ن2:خدایا شکر برای همه ی خوشبختی های کوچیک و بزرگی که بهم دادی. پ.ن3:کر بودن و ندیدن من چاره...
-
این پوزخند شکیل رو !!!
دوشنبه 5 تیر 1391 19:21
بیشترین چیز آدما که اذیت میکنه اینه که راس جلوت وا می ایستن و با اون پوزخند مسخره شون میگن:"خیلی مخلصیم". راس وا می ایستن و فکر میکنن که تو هم همون پخمه ای هستی که نیم ساعت پیش تیغش زدن.
-
بابا لنگ دراز
شنبه 3 تیر 1391 00:50
پ.ن:اولین کتابی که بعد از بیست یک سالگی خوندم.
-
چشمهاش
جمعه 2 تیر 1391 12:01
خب شاید بهتر این باشه که خیلی از چیزای خوبی که من میبینه و میشنوه رو بایگانی نکنه.شاید بهتره که یه بارم بایسته و خوب نگاه کنه این سالهایی رو که هر روزش رو برا خودش فلسفه می بافت.روزهاش رو خوب یادشه،همش از اون اول دبیرستان شروع شد.اون زنجیر ساچمه ای با بند دسته ایش که کمی هم سوخته بود.رفت تا رسید به آزمون نهایی...
-
من و این پرسه ها
یکشنبه 28 خرداد 1391 23:32
یکی از همون روزایی بود که مثل هزار روز دیگه می زدم تا فرار کنم از زنده گی هایی که همه حرفش میخاد این باشه که منطق اختیار یه چیز ثابت شده ست.اونقدر از این لینک به اون لینک پریدم و رفتم و رفتم و دیدم شدم پرسه هایی که تا ادامه می روند .دیدم شدم یه سفیدی آروم و موزیکی که هی یادم می آورد و یادم می برد.هی خوندم و خوندم و...
-
سلام سحری
یکشنبه 28 خرداد 1391 06:46
خیلی وقتا به اون رمان مزخرف که فکر میکنم،به اون توصیفای بی خودش از پدر و مرگ،همه چیز این زندگی رو میری تا شُکرنامه بنویسی.اما حیف...
-
کتابخونه
چهارشنبه 24 خرداد 1391 18:03
میون این سالنی که سالهای خوبی بود،هم برا خودم و هم برا زتدگیم.این چهار دیواری خنک که حرف زدن رو یادم داد،با بوی اون کتاباش.خوابای(خابای)شیرینش و سالهایی که همش بیخود این من از خودش ترسید و من به گمانم که حق هم داشت.همش یادش می رفت که او هست. میون این سالن آرام و خنک اینروزا گاهی کتاب میخونم،گاهی میخابم و گاهی حتی فکر...
-
دو کاج
سهشنبه 23 خرداد 1391 20:27
در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند روزی از روزهای پائیزی زیر رگبار و تازیانه باد یکی از کاج ها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تأمل کن ریشههایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن کاج همسایه گفت با نرمی دوستی را...
-
هوس
دوشنبه 22 خرداد 1391 02:27
خیلی وقتا تمام انسانیتمون خلاصه میشه توی [ این ] پ.ن:خدایا شب های زیادی بوده که فقط من بودم و من و من! به نظرت وقتش نیس تو هم باشی.بی درد.بی ترس؟(میفهمی که چی میگم؟)
-
آقای برادر
پنجشنبه 18 خرداد 1391 12:08
حذف شد باورش کمی اذیتم می کرد
-
Stop - Start
چهارشنبه 17 خرداد 1391 00:27
خدایا دستگیر تمام لحظه هام باش. خدایا خودت خوب می دونی چقد بی تابم،عذر میخام. خدایا همین الانم آرزوست . . .
-
پدر
دوشنبه 15 خرداد 1391 07:22
نمی دانستم قیمت نانی که دادنش را کلاس نخستم آموخت،وجودت بود پدر! پ.ن:روزت پدر(و برا اینکه بعضی ها ناراحت نشن) روز مرد! مبارک.
-
:)
جمعه 12 خرداد 1391 14:45
پ.ن: بازم :) پ.ن2: واقعا سرعت بلاگ اسکای اینروزا مزخرفه(آدم باید واقع بین باشه دیگه!)