-
خودکشی
شنبه 5 خرداد 1386 05:27
صبح با صدای پرنده ها از خواب بیدار شد، شک داشت هنوز زنده باشد، آخر دیشب برای چندمین بار به شیوه خودش دست به خودکشی زده بود به این امید که فردا نباشد، اما صدای پرنده ها بهش فهماند که هنوز زنده است. اتاق بوی بدی می داد ولی حتی حوصله گشودن پنجره را نداشت. صدای زنگ در آمد اما حوصله ی باز کردن نبود و این اتفاق برای چندمین...
-
تقدیم به همه ی مادران ایلم قشقایی
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1386 19:57
یادت است آن روز را که ...... نمی دانم. تو گریستی بر من و من شاید بودم ... . من مست از بودن و تو باز می گریستی. من دیدم اما کاش خیالم بود.من نخندیدم و تو میخندیدی. من آمدم که بروم اما تو رفته بودی .می دانی چرا؟ ایستادم و خواستم که بیابمت اما من دریایی نبودم و تو اما باز میخندیدی. راه افتادم و گشتم و دیدم آدمک ها را،...
-
می رم و میمیرم و آسوده میشیم از ...
چهارشنبه 29 فروردین 1386 20:06
پروازم میدی ، همه رو می بینم ، همه چیز همه رو ، تو چی ؟ می خوابم و باز می آی ، راستی هنوزم میری همون جا باحاله ،می دونم هنوزم ... آره همیشه اونا رو با خودت داری. بعضی وقت ها مثل امروز صبح دلم می خواد بترکه ، همشم کار توئه ، منم به جای اینکه برم سر کلاس "کامپایلر" میام اینجا و واسه تو مینویسم . راستی بعضی از...
-
با کلمات زیر زندگی بسازید!
یکشنبه 20 اسفند 1385 12:11
کوچه – خاک – بچه ها – زندگی – آدم – عشق – بابا – اشک – قدر – من – کار – گرگ و میش – مدرسه ترس – بیست – خانم معلم – ریزعلی خواجوی – ادیسون – دهاتی – چوبین – کمک – سرما – خاک یخ زده دستکش – بیابان – آرام – حال – خدا – مادر – راهنمایی – بازی – درس – بازم بابا – برکت – تابستان گرما بازی – کارتون ماسک – گرد و خاک – تشنگی –...
-
می خوام دوستت داشته باشم
سهشنبه 3 بهمن 1385 16:42
بازم می آی باهمون دلهره ها وزیبایی هات ،بازم دیوونه می کنی ، بازم یادمون می آری که اینجاییم ...وبازم عاشق می کنی . خوش اومدی آره همه میگن محرم اومد .محرم خودتو میگم.دهه ی سلطانی ات بر عالم (کاش همیشه می دیدنت .)راستی خودت هم عاشق میشی ،عاشق بودنت ،عاشق خودت. صدای طبل هات دنیا رو می سازه وشاید این خودتی که ... نمی دونم...
-
لالا
سهشنبه 12 دی 1385 21:26
سلام من دارم میرم لالا تا پایان ترم پس نگران نباشین همین نزدیکی هام . (نشونت می دم من میتونم پس خوب چشاتو وا کن ..... )
-
آدم خوبه...
یکشنبه 12 آذر 1385 12:46
تا حالا شده یکی بیاد با دفتر شصت برگ آز الکترونیک بزنه تو سرت و بهت بگه دوستت دارم ؟ شده نظر وبلاگتو با یه تو گوشی بدن و بگن عالی بود؟ شده دوستت داشته باشن و هر روز کوچیکت کنن و بکشنت ؟ اصلاً دوستت داشته باشن؟ ولی خوش به حال من .( دارم پروانه ای میشم . شماها زورتون نگیره .تو هم زورت نگیره تا آخرشو بخون بعد). خلاصه اگه...
-
فقط واسم دعا کنین
یکشنبه 7 آبان 1385 12:50
نشد یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه نشد یه جا بمونه و آخر بشه مال خودم حتی یه بار یادش نموند، ماه و روز تولدم با همه التماس من نشد دیگه نره سفر شعرام بجز اون روی هر، دیونه ای گذاشت اثر نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم یکی میگفت خواب دیده که اون گفته عاشقم میشه اما نشد ، اما...
-
سر قرار...
شنبه 1 مهر 1385 18:08
تو کدوم خواب فرو رفتم وبیدار نشدم..........تو کدوم رویا غرقم کردی ....؟ از کجا شروع شدم . ازکجا شروع کردی ...؟تا کجا رسیده بودم... از کجا تمام کردی....؟ من که خواب رفته بودم،تو کجا به خواب رفتی ...؟من خیال بافته بودم ،تو چرا خیال کردی....؟من که شعر گفته بودم ،تو چرا شعار گفتی... من که پرت گفته بودم ،همه کج سروده بودم...
-
ne gezal
سهشنبه 7 شهریور 1385 15:29
Ne gezal gecalar , ne gezal royalar , ne gezal donyalar , ne gezal ğardaşlar , ne gezal ne gezal Denam hangi kimseya sarü , sana imidli olam Düşasim bü yula gedam gedam , garag bü ağşam elacag Olmason donyayiz olmason Ben daha bilmiram ne ediram ne danuşğlari ki eziminan edmirdim çok gedirdim okarüya ama ö zaman ki...
-
تو میگی من دیونه ام ؟
دوشنبه 23 مرداد 1385 10:29
همیشه سعی میکنم نگام به روبروم باشه شاید نخورم زمین اما امان از روزی که یه نگاه کوچولو به پشت سرم بندازم دیگه نمی تونم بلند بشم . بعضی وقتها هم به تو زل میزنم دیونت میشم ازت می ترسم و آخر کار عاشقت میشم. عاشق بودنت . راستی تو میگی بازم زمین می خورم . فدای سرت من که لباسم خاکیه اما تو ... . نخوری زمین ها . چه فکرایی که...
-
میای با هم دوست باشیم؟
یکشنبه 4 تیر 1385 18:43
هر چی فکر می کنم نمی تونم بفهمم که چرا اینجام. چرا اصلا به قول (ح...) آدمم. تو فکر میکنی من حالی میبرم وقتی می پرم تو لجن ؟ اما تو خودت خواستی برم . اصلا خودت منو انداختی اونجا . نمی خوام آبروتو ببرم .خودت بهتر از من می دونی ... بعدش می آم ومی خوام که یه سرکی هم بیرون بکشم . این وسط یکی رو پیدا میکنم که شاید بتونه منو...
-
من آخه عاشقشم
شنبه 30 اردیبهشت 1385 16:02
من به دنبال کسی میگردم کـه دلـش جنس شقایق باشه اهل سرزمین رویاهـــای من مثل من همیشه عاشق باشه من به دنبال کسی می گردم کــه بــرام تــموم دنیا باشه تو صداش زمزمه ی رودخونه ها عشق اون قـد یه دریا باشه نگو همچین کسی پیدا نمیشه چون حقیقت مثل رویا نمیشه من دارم حس می کنم وجودشو با نفسهام بوی عطر خوبشو من از جاده های عشق...
-
مسافر
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1385 19:13
از کجا آمده ای؟ که چنین نمناکی! زیــر بــاران بــودی ای خــیـال ابـدی! بــی تــو مـن تنهایم تـو چــرا غـمـگـیـنی؟ من اگـر می گریم تــرس فــردا دارم تـرس بی تو ماندن تـو چرا می گریی؟ ای صدای قدمت نبض دلتنگی من مـن اگـر دلـتـنـگم تـو چـرا تـنـهـایـی؟ روبه رویم بنشین حرف دل با من گو مـن اگر خاموشم تـو چـرا دلـتـنگی؟ سایه...
-
توبه ی من
دوشنبه 4 اردیبهشت 1385 08:27
ساقیا بار دگر مست می دیوانه سازت گشته ام در خماری از شرابت با وجودم تار سازت گشته ام تا بگیری دست این مسکین بی کس در جهان بار دیگر با وجــودی از شــرر پـر در نمازت گشته ام در پی یک خانــه ی کوچــک در آن فردوس نــاب در قنوتی پر ز خواهش از وجود بی نیازت گشته ام تــا بـیــامــرزی مــــرا در صــبــح روز رســتــخیـز در شـب...
-
من و ...
سهشنبه 29 فروردین 1385 23:48
گفتم: نمیدانم که در قیـــد که هستی طــرفـــــــدار خدا یا بت پرســـــتــــی نمی دانم در این دنیای محشر به چه عشقی چنین ساکت نشستی گفت: طرفدار خدای عشقم ای یار از این عاشق کشی ها دست بردار که کار بت پرست بی وفایی نه من که غصمه درد جدایـــــی گفتم: خدا را با تو هرگز نیسـت کاری که تـــو نا خــــــدای روزگاری به روی زورقی...
-
دیونه ها
دوشنبه 28 فروردین 1385 12:17
اگه کسی را دوست داشته باشی نمیتونی تو چشماش زل بزنی نمیتونی دوریش رو تحمل کنی نمیتونی بهش بگی چقدر می خوایش نمیتونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری واسه همین عاشقا دیونه میشن . اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکنه و میره . دومین کسی که می آی دوستش داشته باشی و از تجربه های قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و می ذاره می ره ....
-
آن آشنا ...
جمعه 25 فروردین 1385 20:14
ای وای باز آن آشنا با من غریبی میکند مرگم نمی خواهد ولی فکر صلیبی میکند با ساز او رقصیده ام هر دم نوایی میزند امروز خنجر فردا طبیبی میکند من عاشقم مگر من را نمی خواهد چرا از پشت سر او دوستی با هر رقیبی میکند من عشق را فهمیده ام هرگز نداده ام شکوه ای من را بخوان ای آشنا دل نا شکیبی میکند من کاسه ها پر کرده ام صبرم نمی...
-
چرا؟
چهارشنبه 23 فروردین 1385 18:02
چرا این همه دیر آمدی؟ چرا سوسوی آن همه فانوس را که بر تاریکی فاصله نشاندم ندیدی؟ چرا هق هق گریه های تلخ مرا در هزاره هجران نشنیدی ! و هیچ فکر نکردی که شاید شبی نقاله شکسته ماه را با گردن خمیده خسته گی هایم اندازه کنند می آیی ؟ با رگبار بی قرار انگشتانت را بر دف ماه می نشانی و می روی بی که بدانی دیری است که ما از یاد...