-
Blue Flag
جمعه 1 شهریور 1387 08:48
Flying high, up in the sky, We'll keep the blue flag flying high From Stamford Bridge to Wemb(er)ley We'll keep the blue flag flying high ( play sound file )
-
من و التماس و علی و علی(ع)
پنجشنبه 24 مرداد 1387 19:19
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 علی چه برایت بگویم پسر. از کدام دینم.من هنوز مولتی ویژن و اسپایس را نیک یاد دارم. علی چقدر دلت را می شکنم هر روز! نمی دانی چقدر بی لیاقتم. من همیشه راه ها را نیمه می بازم. علی،کاش می توانستم گریه کنم.به جای این همه خودخوری. راستی علی،هنوز هم "علی(ع)...
-
زندگی . . .
چهارشنبه 16 مرداد 1387 09:27
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نمی دونم شریعتی راست میگه یا نه که : "بزرگترین خوشبختی آدم ها،بدبختی های کوچک آنهاست". اگه اینجوری باشه لابد من خوشبخت ترین آدم روی زمینم. توی زندگی ای که هیچی رو نمی فهمی و نمیفهمن جز پول. دعوا سر تکه نونی که جلوی سگ هم بندازیش نمی خوره ومنم منم کردن های...
-
گاهی آدم ها می خندند
دوشنبه 14 مرداد 1387 09:10
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 گاهی آدم ها می خندند! به خودشان! به زندگی! به بره ای که یونجه می خورد! گاهی آدم ها می خندند! به پسرک خورده به خاک! به نگاه نیمه ی مهتاب! به طنز چاپلین! به مرگ هیتلر! به پول یارانه ها! به شهاب 3! به مادر های سالن انتظار بیمارستان نمازی! گاهی آدم ها می خندند! به عشق!...
-
خوش آمدی محمد
سهشنبه 8 مرداد 1387 19:16
لیاقتم را گم کرده ام،شاید توی جنگل های گیلان.شاید با "باز باران" با گریه. اختیارم شده خم شدن هایی که اگر فراموش شوند . . . خدا را شکر. صدای یار می آید.می گویندش بخوان.خود را، خدا را،انسانیت را،من را،من را،من را و باز هم من را. همیشه اینجا روی میز کامپیوترم نشسته و نگاهش،گویی می خواند."باز باران با...
-
شکیبایی هم خاطره شد
یکشنبه 30 تیر 1387 19:55
-
روز پدر
چهارشنبه 26 تیر 1387 18:58
اگر پرستش غیر از خدا مجاز بود علی را می پرستیدم. به خود اجازه نمی دهم که برای شناخت علی کلمه ای بر زبان برانم و با قدرت عقل شخصیت او و زندگی پر ماجرایش را تجزیه و تحلیل کنم. شناخت علی فقط به قدرت عشق میسر است و فقط عشق اجازه دارد به حریم علی نزدیک شود. من هم فقط به قلب سوخته ی خود اجازه می دهم که از علی سخن بگوید و...
-
نیایش و آمرزش
شنبه 15 تیر 1387 18:11
خدایا! آنچه را تو از من بدان آگاه تری،بر من بیامرز.پس اگر به گناه بازگشتم،تو نیز از در بخشندگی به آمرزش بازگرد. خدایا! بر من بیامرز عهدی که با خویش کردم و بدان وفادار نماندم. خدایا! بر من بیامرز! آنچه را به زبان خواستم به تو نزدیک شوم ولی دلم از آن سر باز زد. خدایا! بدبینی ها، بیهوده گویی ها، آرزوهای دلخواسته و لغزش...
-
و اینک آخر زمان(آخرین دانشگاه)
شنبه 1 تیر 1387 17:44
و اینک آخر زمان سالهایی به لطافت باران و دوستانی به صداقت قطره هایش. زایش یک دنیا دلتنگی و آفرینش جهانی نو. و اینک آخرین روز. تمام.پرونده مختومه.دانشگاه بووووووووم.سال هایی که ایمان را آموختم و معنای خواهر. محرم را دانستم که چیست و گم کردم هر چه آورده بودم از کلاس. زریر گم شد و شاید . . . (خدا داند). تا به خود آمدم...
-
پدر
پنجشنبه 23 خرداد 1387 11:28
لعنت به هر چی اسم،که معنای پدر میدهد پی نوشت: خواهشا نظر ندین .برداشت منفی هم نشود.درک نمی کنین .
-
I'm Alive
دوشنبه 20 خرداد 1387 08:29
Mmmmm ... mmmmm ... Mmmmmmmmmmmm I get wings to fly Oh ... I’m alive Yeah When you call on me When I hear you breathe I get wings to fly I feel that I’m alive When you look at me I can touch the sky I know that I’m alive Mmmmm ohhhhh ahhhhhh When you bless the day I just drift away All my worries die I’m glad that I’m...
-
زندگی را بخش باید کرد!!
سهشنبه 7 خرداد 1387 01:50
زندگی را بخش باید کرد، شاید هم بهتره که بفهمیمش. راستی زندگی چند بخشه؟ زندگی شاید یافتن بودنهاست. ابدیت را هجی کرده ای؟ و ما که همه، جا مانده ایم و تهی از حس بودن و تنها خواهانیم که بمانیم. هیچ فکر کردی که آمدی برای رفتن و جاری شدن میون یه حس مثل صدای پر نیلوفر آبی. و شهوت را چه؟ هر کس تونست،تعریفش کنه.(تو بخش نظرات)....
-
گریه نکن قهرمان
پنجشنبه 2 خرداد 1387 17:50
قهرمان می گرید. قهرمان میبرد.و باران هم نامرد شده.پای قهرمان چرا سر باید بخورد؟ قهرمان می گرید.به حال دل هایی که میتپند برایش.به حال روزهایی که داشت. قهرمان می گرید و یادش مانده سالهای پیش را. زمانی که نامش را دوست داشتند و نمی هراساند کسی را. قهرمان می گرید.آسمان هم می گرید ، شاید برای نامردی اش. و این وسط سرخ هایی...
-
الا تهرانیا انصاف میکن!!
جمعه 27 اردیبهشت 1387 08:16
سلام دوستان گلم ، بچه ها گیر دادن که آپ کنم و منم که این روزا سرم شلوغه . . . . اما به مناسبت بزرگداشت استاد شهریار یکی از شعر هاشون رو می ذارم رو وبلاگ. البته اگه راستشو بدونین خیلی وقته که دنبال این شعر می گشتم. تو جامعه ای که هر کس و ناکس می رسه به ترک زبون ها یه چیزی می گه. البته استاد شهریار شاید بهتر بود...
-
عذر می خوام آقای مهندس
جمعه 20 اردیبهشت 1387 09:30
یه دوست که روز اول دیدنش میخواستیم دورش بزنیم، چه دعواهایی که به خاطر اومدنش نکردیم. ما تمام تلاشهای لازم رو به انجام رسوندیم اما به دلیل خنگول بازی یکی از هم اتاقی های گل اسمش رفت توی قرارداد و اونم (از روی اجبار) شد یکی از هم خونه ای های ما. کسی که زمین تا آسمون با ما فرق می کرد.کسی که هنوز نمی دونست آدمک چیه. نمی...
-
دلتنگی هام
یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 07:12
"دل من حالش خوشه اصلا بلد نیست بگیره ولی خیلی تنگ میشه گاهی می ترسم بمیره". (خودم) گاهی اونقدر دلم تنگ میشه که حتی دلیلش رو هم نمی دونم.دل تنگ چیزایی که دارم.دلتنگ خودم. دلتنگ یه "حس غریب".دلتنگ نفس کشیدن.دلتنگ گریه های کودکانه.دلتنگ پدر کنار دستم. دلتنگ زارای پشت دیوار.دلتنگ سادگی.دلتنگ ماندن. دلتنگ خدا. . . من می...
-
یه تولد لب ساحل
دوشنبه 2 اردیبهشت 1387 07:24
سلام زارا.نگفته بودی کی اومدی. خب منم نپرسیده بودم. نهایتش یه ماهی میشه. نه؟ راستی امسال چند کیلو آدم دیدی؟من خواستم خودمو وزن کنم اما ترازومون زیر گرم کار نمی کرد. چقد من حواسم پرته. آمدنت بهاری. من بچه که بودم بهار رو می فهمیدم.تازه درسم می خوندم! دنیای زیبایی بود. دست دراز می کردی خدا می چیدی.همه چیز شیرین بود. و...
-
جای خوش دعا کجاست؟
شنبه 24 فروردین 1387 08:07
این روزا کسی منتظره. بد جوری داره با خودش دعوا می کنه و ما هم دفترچه تلفنیم شایدش. آدم خوبه ی من(رضای گل) دیگه حال نداره با دفتر شصت برگ آز الکترونیک بزنه تو سر من. و همش از دعا می گه. این روزا آدم خوبه ی من صداش خسته س. و باز از دعا می گه. این روزا یه آبجی داره می پره.به بهشت زمین. به مکه. اون داره می ره و . . . و...
-
هر چی آرزوی خوبه مال تو
پنجشنبه 1 فروردین 1387 14:10
سلام اومدن بهار و سال نو، هفت سین و شیرینی، خنده ها و فیلم های سینمایی،سفرهای نوروزی همه و همه مبارکتان. امید دارم هر چی تو دلای بزرگتونه دنیای کوچیکمون بده بهتون. و سالی داشته باشین سراسر از خدا. این بار گفتم هم سال نو رو بهتون تبریک گفته باشم و هم اینکه یه چیزی ازتون خواسته باشم. البته من پول ندارم مثل بلاگ اسکای...
-
کارگاه کوچکمان
پنجشنبه 23 اسفند 1386 10:05
سلام زارا تازه دیشب از دانشگاه رسیده ام جایت خالی خیلی خوش به حالمان بود. آنجا دوستانی دارم به قداست آب، به تاریکی مهتاب،به سبک سری باد. آنجا یک عالمه عشق خوابیده و زیبایی. و خدا را می بینی بین لبخند ها. زارا آنجا، همه محرمند. نمی دانی چه صفایی دارد گارگاه کامپیوترمان. راستی از تو هم می پرسیدند، بد جوری معروف شده ای....
-
تبریک به یه مهربون
شنبه 18 اسفند 1386 12:09
هفته ی منابع طبیعی رو به همه خصوصا به مهربونترین ، گل ترین،مقدس ترین و با حیا ترین مهندس منابع طبیعی دلم تبریک می گم.
-
به شکوه ایلم قشقایی
سهشنبه 30 بهمن 1386 09:36
بهاریست مانده به راه و آسمانی که برای گریستن خجالتی شده. و یک ایل. اما نمی بینمش. کو زنانش،من برنو می خواهم. من ایمان می خواهم، من زندگی می خواهم. و چشم هایم چون بهار مانده اند به راه. ایل من گم شده است. من پی هر صدای زنگوله ای . من صدای تیر می شنوم. من دلم می گیرد. ایلم را خواهانم و می گردم در پی اش. آنجا پشت چراغ...
-
تبریک به یه دوست
سهشنبه 16 بهمن 1386 23:45
امروز رو به نظر می رسه، شاید، آره، حتما، بهش می گم. گذشته از شوخی امروزی که داریم آخرین ساعتهاش رو نفس می کشیم تولد کسی بوده که خیلی وقت ها برا داشتن دلی مثل دل اون حسرت خور بودم. کسی که فقط با لبخند هاش هست که می تونم تصورش کنم، اصلا همین لبخند هاست که کاملش می کنن. بهترین مسئول کارگاهی که تا حالا داشتیم. با مرامترین...
-
من گل نمی خواهم
شنبه 6 بهمن 1386 19:19
در گردش است زمانه با آن گل هایی که ارمغان اند بسیاری را.در این میان تویی و بدبیاری هایت. می دوی، می روی، دیده نمی شوی، عجیب پیدا نیز نمی شوی! می خندی به تک تک لحظه هایی که آفریدی و دادی به زمانش و افسوس که خنده ات تلخ می شود. تو مرده بودی؟! دست و پای می زنی و خواهی که انسانی باشی نیک. گویا خواهان شیعه بودنی، اصلا...
-
هیس! میشنوی؟صدای پای حسین میاد
یکشنبه 16 دی 1386 17:14
چند روز دیگه باز پسر زهرا می خواد بیاد و بعدش بره واسه یه غیبت 355 روزه. اما دنیای 10 روزه اش می ارزه به تموم زندگی ما ها. چند روز دیگه همه سیاه می پوشن، همه خوب میشن(!)، همه هر شب میرن هیئت واونجا فقط پسر زهرا رو میبینند نه کسای دیگه رو! چند روز دیگه همه می رن و 10 روز زندگی میکنند، نفس میکشند. چند روز دیگه به حرمت...
-
من نمی خوام مهندس بشم
جمعه 30 آذر 1386 11:26
دیروز آخرین جلسه ی عملی دوران دانشجویی ام بود.آزمایشگاه سیستم های عامل. و شاید . . .؟ نمی دونم .خدا نکنه. ترم دیگه زیاد واحد ندارم و شاید دیگه دانشگاه نرم.روز هایی که همیشه می شمردیم که کی تموم میشن. اما حالا چی .کاش کدهای این برنامه ی زندگی توی حلقه ی بی نهایت (یکی از خطا های رایج کد نویسی)می افتاد و اصلا کاش اجراش...
-
سپاس
سهشنبه 6 آذر 1386 11:33
یه دنیا مهربانی، صمیمیت و دعای خیر تقدیم به همه ی کسانی که تا ابد توی اطاق کوچولوی دل من جاری اند،می پرند، می گریند و خیلی وقت ها می خندند. تقدیم به آنانی که آفریدند عزت نفسم راو کشتند غرور کاذبم را. تقدیم به کسانی که میرن و معتاد میشن. تقدیم به کسانی که داغدار میدان میشن(به دل نگیرن، هنوز اول عشقه، سفر دنباله داره)....
-
من هنوز اندر خم یک کوچه ام
جمعه 27 مهر 1386 00:34
می نمایانی بر من و افسوس که حضوری است که لایقش را نیست. می هراسانی ام و خیالت که آدمیت را کاسب شوم و دگر بار افسوس که لایقش نیست. می نامی کاینات را نامت ...تو گویی که من بینایت ام؟ میدمم تو را اما بازدمم را یادی از دم نیست. و من اندر این کار حیران که سگان را صفت که آموخته؟ توسهراب رادانستی راز گل سرخ، لطفی نما شاید...
-
تابستون، ویسکی، مرام سگی
سهشنبه 23 مرداد 1386 11:01
من هنگیدم، نه که مستما، دوستم دارم که باشم اما من که دروغ نمی گم! حس بدیه، مثل خوک می شی، و همه ی فکرت: زندگی، کسافت، مستی.... کاش منم الکلی بودم، نه اصلا کاش سگ بودم، آره زندگی سگی داشتن و سگ بودن... یــــــــــــــــوهــــــــــــــــــو، من دارم حال می کنم. اما سگا که ملت رو سر کار نمی ذارن، اونا پاچه خواری می...
-
خورشید خانوم
یکشنبه 27 خرداد 1386 19:30
اومده بود که بتابه، خورشید کوچولو خیلی آرزو ها داشت، با اون ابرو های پیوسته تابیدن خیلی بهش می اومد... تو چشماش که نگاه می کردی بچه گی هات رو میدیدی، کاش دوباره بخنده، دنیای کوچیکش آبی بود. اما تو که نمی خواستی بذاری آبی هاش رو رنگ کنن. اون نمیدونم شاید میدونست. گرم بود و زیبا . و تو رفتی با اون، توی آبی ها، وای اونجا...