قول دادم خوب ببینم.خوب تشکر کنم.آروم نفس بکشم و هر از گاهی هم بی دلیل بخندم.خب چه اشکالی داره اگه به دعواهای امیر و فاطیما خندید.به نقشه های شوم امیر برا فاطیما.به همین سر چهارراه واستادن هام.
و یادم باشه خدایی هم هست.
به قول آقای همساده از سکنات و وجنات بنده مشخص است که آدم نخواهم شد.کلا به نوعی تابلویی است در حد مونالیزا.
بنده با همه ی حماقت های روزانه که هی تلاشمان این است که چاشنی منطق هم داشته باشند،گاهی یادم میرود خدای بالای سری چه چیزهایی را بخشیده.
یادم میروند که داشته هایی که اکنون هی هزار انگ بهشان می چسبانم و نقد فیلسوف ماآبانه به آنان میزنم آرزوهای چند مدت پیشم بوده اند.
و خیلی دوست دارم بگویم خداوندا برای درآمدم،برای شغلم که بسیار دوستش می دارم،برای گل پسر خندان و خانم دختر چشم بادامی ام،برای خانه ی گرم و کوچکم و برای هزاران داشته ای که هی با غرغرهای بچه گانه ام تلخ کامت می کنمت،.. شکر.
بنا به قولی که به خودمان داده بودیم و پیرو هماهنگی های صورت گرفته با دوستان خاص و غیرخاص و با توجه به اتمام یه کاری که برخی در جریان بودند ، بنده از همین تربیون اعلام می دارم که:
“از راه دور اومدم چه پر غرور اومدم”
فقط مونده هماهنگی های لازم با اوس کریم و گرفتن مکان و شغل مورد نظر.بنده مجدد از همین تریبون از تمامی افرادی که هی با خودشون و خودمون و اوس کریم و غیره رایزنی کردند تا ما بتونیم این شاخ غول را با موفقیت بشکونیم تشکر و قدردانی می شود.
و جدای از هرگونه مزاح امید که بتونم هماره پاسخگوی این همه حمایت شما خوبان باشم.
یه خانوم همسایه ای داریم که ماشاالله دست همه رو توی انرژی مثبت از پشت بسته.کله ی سحر بیداره تا نصف شب.حیاط خلوتشون می افته پشت دیوار حیاط ما.یه اجاق قدیمی درست کرده و یه لوله کشی آب هم برا این سمت حیاط گذاشته.اجاق قدیمی همون هایی رو می گم که یه گودی با چند تا سنگ اطراف دارن.سوخت این اجاق هم خب چوبه دیگه.
اگر حوصله امان شد شاید عکس هم گذاشتم.
بعدا نوشت:
- گفته بودم اگه حوصله ام شد عکس میذارم،که متاسفانه نشد دیگه. ;)