گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

سال نو

حسابی خسته‌م امروز. میخواستم برم برای لالا. فردا صبح زود باید برم سراغ کار و اداره. روی اوبونتوی عزیز بجای xorg  اومدم wayland رو فعال کردم. کمی مستند دیدم و کلی فکر کردم. اینکه هر روز عاشقانه‌تر خودم رو دوست داشته باشم. اینکه این وسط خودخواه نباشم اما مراقب باشم خودم رو بیخودی برای هر کسی هزینه نکنم. اینکه تلاش مطمئنا جواب میده. برنامه ریزی داشته باشم و با عشق کار کنم. مرگ رو به عنوان بخشی خاصی از زندگی بپذیرم و سعی کنم جوری رفتار کنم که از خودم راضی باشم.خوابم به موقع باشه. اتلاف وقت نداشته باشم. و مهمتر از همه یادم باشه من نمی تونم ذات آدم ها رو عوض کنم ، پس فقط با مهرورزی و دید خوب باهاشون رفتار کنم. 

پس سلام سال نو.

من شکر می کنم

خداوندا شکر بخاطر شغل پاک و خوبی که دارم.بخاطر خانواده ام.سلامتی ام.فرزندانم.شکر بخاطر آنچه که زمانی آرزویم بود و حال مالک آنهایم.بخاطر آرامش آبی و خنکی دارمش.

خدایا ! شاید گاهی وقت ها بی انصاف می شوم،نق می زنم اما می فهمم که حالاها بدهکار شمایم.

آرام ببین

یاد گرفتم آرام زندگی کنم و آرام ببینم.

توی این چند روزه با یکی که همیشه مشکل داشتم هی برخورد داشتم،به نوعی مجبور شدیم چند روزی با همدیگه باشیم.توی این چند روزه خوب دیدم که اون چیزایی که من قضاوت می کردم و بیشتر از همه باعث آزار خودم میشد همه ش توهماتی بود که خودم رو دچارش کرده بودم.
راستی امیرحافظ معروف هم توی این چند روزه نامردی رو به آخر رسونده و کاری کرده که ما به کل قید خواب میانروزی رو بزنیم.شما هم اگه یه شیرازی بودین به عمق این فاجعه پی می بردین.
همین الان خاله پسر زنگ زد و گفت که موتور رو گرفتن.مابقی رو بذارم برای بعد از حل این جریان.

آرامش تابستانی

خیلی خیلی آروم،گرم،با برکت.

فقط مردش رو کم داره.