همیشه سعی میکنم نگام به روبروم باشه شاید نخورم زمین اما امان از روزی که یه نگاه کوچولو به پشت سرم بندازم
دیگه نمی تونم بلند بشم .
بعضی وقتها هم به تو زل میزنم دیونت میشم ازت می ترسم و آخر کار عاشقت میشم.
عاشق بودنت . راستی تو میگی بازم زمین می خورم . فدای سرت من که لباسم خاکیه اما تو ... .
نخوری زمین ها .
چه فکرایی که نمی کردم . کجا ها که نمی رفتم . همه چیز رو می ساختم .
اما افسوس همشون رویا هستن شایدم "بودن " . ولی من می خوام اونا زندگیم باشن . یعنی من سهمی ندارم .
واسه همینه که همیشه دوست دارم چشام بسته باشن . خیلی وقتا خسته میشم نا امید نا امید . میمیرم و باز ...
وای اگه تو نبودی ...
خدا رو قبول دارم اما تو رو می پرستم .
دیوونه ام نه؟
دوشنبه 23 مرداد 1385 ساعت 10:29