گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

پروانگی

خداوندا سپاس که زندگی را دارم با چشمهای رنگی تو نقاشی می کنم.
زندگی فقط زمانی هجی می شود که آشپزخانه اش عطر امید دهد.
مثل همان انارهایی که توی آن پاییز شد امید ماندن و خوب بودن.
تکیه گاه بودن خیلی وقتها خودش شادی می آورد و اعتماد.
اعتماد به خودت.به اینکه نه،زندگی اونقدر ها هم که غر می زنن بدک نیست.
به قول سهراب خیلی چیزها هست.
یاد من هم باشد که قبل از جرم قصاص نکنم.
پیش از حادثه عزا نگیرم.
اصلا خوبی این آفرینش به همین سوختن و زایش هاست.

تا نابودی ای نباشد،تا دیواری پایین نیاید،تا من خیلی چیزها را از دست ندهم،هیچگاه آنی که باید نخواهم شد.

نظرات 2 + ارسال نظر
برزو سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 23:06

کورولو!!!

بی دل سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 23:05 http://1asheghane.com/

سلام باغبان، ایامت به کام …

سلام بی دل عشق پرور.
خیلی دیر کردی مرد.
خوشحالم که باز به روزی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.