گاه‌نوشت‌های یک زریر

و چه زود میمیرم

پرواز کن .

اون سمت ابرها با آغوش باز منتظرم .

بِکَن از همه ی ترس هات .

از آبرو و حرف و کاغذ نوشته ها نترس .

برای دل مهربانت زندگی کن .

زندگی کن.

عاشقی کن .

دست هام منتظرن .

من از اون روز مرده م .

عیسی باش . زنده کن .

تو روشنی من باش .

چشم هایت برای من اند .

دستهایت را خدا باب تنم آفریده .

تو معشوق همیشگی ام هستی .

با جسارت عاشقی کن .

رها شو . در تمام من گُم شو و بیا خدا رو پیدا کنیم .

نترس.

از این بترس که دل مرده باشی .

از اینکه اسیر مصلحت ، جوانی و زیبایی نابت رو فدا کرده باشی .

و فرداها پشیمان و بدهکار دلت باشی.

تو همسر منی .

یادت هست آیا ؟


دوستت دارم.

wild

باید بپذیرم که خیلی چیزها هستن.

بپذیرم که انسان ها نیاز دارند کودکی کنند،عاشقی کنند و سکس داشته باشند.

باید عصمت را جور دیگر تعرف کنم.

پی نوشت:

 - wild 2014