بعدا نوشت:(26 دی 93)
+ به اطلاع دوستانی که با جستجوی گوگل به این صفحه منتقل شده اند می رساند لینک دانلود دکلمه ی زیبای فاطمیه با صدای دلنشین علیرضا کنگرلو از مجموعه ی نجوای شبانه در انتهای همین مطلب گذاشته شده است.
مزرعه پر از روزهای بچه گی و نشاط, بودن،مزرعه پر از تمام داشتنی های زندگی.
مزرعه پر از بوی شالیزار و بودن و صدای شرشر.
پر از خارهای زیبای دلتنگی،پر از خلوت با خدای ساده ی چوپانی،پر از عطر برنج با بوی چمن خیس.
پر از صدای چپرها و گردهای کاهکشی.پر از موسیقی هفت رنگ و چکاوک, بچه گی و کوکو.
پر از آفتاب مردانگی،کلاه گاوچرانی،چماق آماده ی نبرد.
پر از آرامش و سکوت،پر از لذت زندگی.و گم میان همه ی رنگارنگ دنیای امروز.
مزرعه سالها مترسک قصه خوان کلاغ هایش را گم دید.مزرعه شبهای شرشر باران کنار پنجره نیمه سرد زمستانش را تنهایی سر میکرد.
مترسک کوچولوی ساده نبودش اصلا.
گم شده بود،میان آدم ها،هوس ها،رنگ مشکی شیطنت.
کلاغ ها را میپراند.
مترسک روزهای خوش مزرعه گم کرد و گم شد و خواب رفت.خواب زیبای رنگی.
.
.
تا اینکه بیدارش کردند.از همه خالی شد و از ترس پر.
مترسک،مزرعه و خدا و آفتاب و کلاغ ها رو از ترس یادش رفت.مترسک خواب زده دوید تا آدم شود.
ترسید و لرزید و عاشق شد،متنفر شد،آدم شد،حیوان شد . . .
اما خدا و خودش را با هم از یاد برد.
مزرعه و روزهایی آفتابی با کلاه گشاد گاوچرانی کنار خرمن گندم.اینها نخستین چیزهایی بود که یادش می آمد.
مترسک از آدمها خسته شد و متنفر.
مترسک آمد و باغچه کاشت.سبز و کوچک،با بوی همیشه ی ریحان و گل آفتاب گردان.
مترسک دارد مزرعه میسازد.کم کم صدای فاخته را هم می تواند بشنود.
مترسک از روزهای بیچارگی یادگاری های خوبی هم آورده.
او مادری داشت زیبا و مادری یافت زیباتر.نامش زهراست(س).
مقدس و ساده و جاوید،با بوی گندم سوخته و عشق.مترسک با مادر اطهرش دردها گفته.
امروز مادرش آبی تر شده.زلال و جاری.مترسک کمی دلگیر مادر است.دلگیر نام های زیبای فاطمه(س)،زهرا(س)،مرضیه(س).دلگیر مادر خودش،مادر مهدی(ع) غریب.مادر حسن(ع) تنها.
مترسک امروز عاشورا و حسین(ع) کودکی هایش را به یاد می آرد.
اما مادر جاویدش همیشه اینجاست،مترسک میداند که تا دلش با کلاغ ها و مزرعه باشد،مادر هم هست.
مترسک امروز را گرامی دوست دارد.
«شهادت مادر عزیزم،فاطیمای غصه هام رو به همه تسلیت میگم.»