گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

خدا

نمیدونم کی دلت خوب حال میاد؟کی سیر میشی؟ از گشنگی هامون.بی خانه گی هامون،بی سفره ای ،بی کسی ,ها،ناآرامی ها و همه زجری که شب و روز دچارش هستم؟کاش پسر نبود.متنفرم ازش.و بیشتر خسته.