گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

یک ماه و ۲ روز

عصر باران بود. موسیقی دنا با مهستی و من و دنای وفادار . آرامشی رو کم‌کم دارم پیدا میکنم که سال ها گم‌ش کرده بودم . همه چیز اطرافم داره آروم حرکت میکنه و برای هر کاری زمانِ لازم وجود داره.