گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

روز ۱۸

حالم امروز زیاد خوش نبود . حس میکردم میخام بمیرم . معده م می سوخت  . از غذا می ترسیدم . خسته بودم . اما یک روز دیگه هم گذشت . با صبوری . با امید . 

و باز شکر