از بهزیستی زنگ زدن برای هاجر. دو تا فرم بلند بالا دادن که باید از هزار جا استعلام بگیرم . فردا اداره نمیرسم. و امیدوارم فردا و توی یه روز بتونم تمومش کنم.
مادر گفته که عصری باید بریم برای مراسم ختم اون بنده ی خدا که خودش رو کشته .
از همه چیز خسته شدم
کاش توی زندگی کسی جز خودم رو نداشتم