گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

من یک کشاورز

باید صبوری بکارم. خدا را چه دیده ای ! شاید سکوت درو کردم.

بایست تنهایی را قلمه برنم به ساقه ی وجودم، شاید آزادی بِرویَد.

باید خدا را یافت.

امید که پاک متولد شوم.