گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

آدم های ترسناک

حس میکنم آدم‌های این شهر چقدر بی‌اصالت شدن. چقدر حقیر و چه بی اندازه از خودشون دور. دیشب به اشتباه و بدون اینکه واقعا ماشین روبرو رو ببینم توی یه کوچه از خودروی پارسی که جلوتر از م می رفت سبقت گرفتم. یه پراید جلوم سبز شد. یه پراید مدل پایین یشمی. فقط یه ماشین می تونست رد بشه. راننده پارس با غرلند پشت سر من  بود و راننده پراید روبروی من. از روی لجاجت هیچکدوم حرکت نکردن تا من اذیت بشم. امیدوار بودن که نتونم دنده عقب برگردم. اما برگشتم  و از پارس هم عقب تر رفتم. وقتی از کنارش رد می شدم راننده با پوزخند گفت انگار نتونستی بری. راننده پراید ۵ متر عقب تر می رفت من می تونستم رد شم. اما می دونید چرا هیچکدوم رد نشدن؟ چرا عامدانه کاری کردن که من بیشتر اذیت بشم؟ چون از دید خودشون دارن به این اتفاق نگاه میکنن. چون همیشه حق کسی رو خوردن و بهش راه ندادن و حالا احساس میکنن که من عامدانه و با بدذاتی می خام حقشون رو ازشون بقاپم. واقعیت اینه که خیلی ها فقط به این دلیل به کسی آسیب نمی زنن چون قدرتش رو ندارن. چون فرصت و موقعیتش رو ندارن. و چه جامعه‌ی بیچاره ای داریم.انسانهایی حقیری که منتظر معجزه‌ایم تا همه چیز درست بشه. انسانهایی با خراب ترین افکار. بد طینت و بی رحم و فرصت طلب.