گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

من و پاییز و یادت

آی ری‌را دلم روز پاییزی‌اش رو دوست‌تر میدارد اگر ذوقی جوانه بزند از سمت تو .  این روزها دلم به هر نفس تو شوق می‌ریزد میان رگ‌های وجودم . دلم آرام می‌شود در کنار تو . آخر ایمان دارم که تو برای منی . هنوز هم حکمت نام صفحه دوم شناسنامه را نمیدانم اما دلم می‌گویدت که مرد تو منم و زن من نیز تو . تمام بی‌تابی‌ها و روزمرگی هایم به لبخندی از تو چون غباری پر میگیرد و می‌رود . تو آنچنان وجودی که گاهی زمان‌ها خودم را نیز به اسم تو صدا میزنم . میان بازار و زیان و خرید و فروش میخواهم بدانی که همیشه خریدار تمام لبخندهای تو هستم. همیشه دلم باز است برای هر غم تو . همیشه شانه‌هایم فراخ است برای خواب تو . و میدانم همیشه آغوشت پناه است دل من را از بی‌کسی و تنهایی‌ها. من میان مژه‌های بلند تو تاب زندگی را آویزان کرده ام و تمام بی‌تابی‌های خودم را با هر پرواز به زیبایی بی‌انتهای چشم‌هایت میسپارم . ری‌رای منی . همیشه اینجایی . پشت همان یاسینی که خود میدانی . مراقب خودت باش . مرا نیز مراقبت کن .
نظرات 2 + ارسال نظر
ری راااا یکشنبه 25 مهر 1400 ساعت 18:33

ممتون

ری راااا بی یااار دوشنبه 5 مهر 1400 ساعت 22:09

:راااستییی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.