گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

خدا و من و ری‌را

خدایا چقدر بغض دارم وقتی صدایت میکنم . چقدر دلگیرم . چه تنهایی سردی‌ست .

گاهی وقت‌ها آنقدر کسی برایت عزیز ، محترم و دوست داشتنی است که باید رهایش کنی تا پرواز کند . باید خودت را جدا کنی تا سبکبال باشد . تا خوشبخت شود .تا زندگی کند.

میدانی خدا ! نمیدانم خودت درد این بخشش را کشیدی یا نه . لعنتی تو فقط آفریدی . اما آیا خودت هم درک میکنی که چقدر دل آدم می سوزد . چقدر سخت می شود زیستن .

راستش خدا من از اینکه زمان همه چیز را کم رنگ کند متنفرم . آخر مگر می شود کسی را که جان بود و جان‌تر هست بسپاری به فراموشی . مگر میشود آغوشی را که تنها پناهگاه بود را بگذاری لب طاقچه روزگار که شاید از یاد  برود.

چقدر بی رحمی تو خدا . و چقدر دلگیرم از تو.

خدایا شادش کن . حس خوب خوشبختی را در تمام زندگی اش جاری کن . و نگذار حتی ذره‌ای دلتنگ چون زریری شود .

خدایا بگو که همیشه محترم بوده برام . همیشه دوستش داشتم و همیشه دوست‌ترش خواهم داشت .

بگو که نبودنم برای ارزشمندی اوست .

بگو که همیشه تمام عصر ها فقط یاد اوست و تمام خیابان ها از طلاییه تا پل گچی انگاری بوی تن‌ او را میدهند .

بگو که راستیییییییییییی

بگو که صبحانه اش را خوب نوش جان کند.

بگو که آرامتر حرف بزند و خودش را زیاد خسته نکند.

بگو مراقب دلش باشد .

بگو دلش را دو دستی بچسبد و بداند که یه بخشی از اون دل فقط برا زریر بوده و خواهد بود .

بگو همیشه دوستش دارم و همیشه دلتنگ‌ش خواهم بود .

بگو بخندد به زندگی .

بگو که سیمان‌های چقدر بی‌رنگ و بی حس شده‌اند .

بگو که شب‌ها را زود بخوابد .

بگو همیشه چند تا شکلات با خودش داشته باشد .

بگو کفش هایش را راحت تر بگیرد تا پاهای ظریف دوست داشتنی اش را نفشارد.

بگو زندگی ‌اش مال اوست و مابقی ارباب و مالک و آمر نیستند . آنها باید به حرف دل مهربانش باشند.

بگو خوب زندگی کن .

بگو که همیشه ری‌رای تنهایی های زریر هست.

بگو که خیلی دوستش دارم.

نظرات 2 + ارسال نظر
زریر چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 15:51

مراقب خودت باش حضرت جان .

ری رااا چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 14:01

رااااااااستی.......

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.