سلام مصطفی جان
تولدت مبارک رفیق .
خوبی پسر ؟ هوای آن سمت هم عاشقی دارد آیا ؟
آنجا هم عاشقانه از پدر و چشم های یار میخوانی ؟
راستی بی هوا و بی خبر رفتی !
نمی خواهم بگویمت بی معرفتی ، آخر هیچ وقت نبودی اما بی انصاف حواست به چشم های خیره به در مادر بود ؟
حواست به دل گره خوردهی مریم هم بود ؟
هوای خانه اینجا سنگین است . و چقدر باید تلاش کرد تا نبودنت باور شود.
راستی دیشب مادر خوابت را دیده بود . و چقدر مادر عاشقانه از تو میگوید !!
مصطفی نمیدانم میخوانی یا نه اما به خودت قسم هوای دل مریم را هم داشته باش . آنجا که هستی تو بخواه که صبور باشد . تو بخواه که دلش نلرزد به غمت.
مصطفی چشم های مریم را اینروز ها ندیده ای !
و از دلش نگویم که مدام می سوزد و هی دست و پا میزند که بفهمد به کدام نبودن تو باید عادت کند .
تولدت مبارک رفیق اما باور کن سخت است که شیرینی آن کیک را به تلخی نبودنت نسپاریم .
میدانی مصطفی ! من آمدهم به کمکخواهی از تو . آمده ام که مریم خوبم را بگویی که حالت خوش است و ناخوش روزگار ماییم. آمده ام تا بگویی که هنوز هم آنجا مثنوی عشق میخوانی و دلبر چشم ها شده ای .
بلکه دل کوچک مریم آرامتر بتپد.
نمیدانم تو هم گوش دادی یا نه ! اما من بارها عاشقانه موسیقی دل مریم را شنیده ام .
مصطفی تو نذار این سمفونی غمنواز باشد .
میدانی ! مریم را خوب میشناسم . بلد نیست به خواست تو نه بگوید .
به من قول نداد اما تو امشب ازش بخواه . به نیابت از من بخواه .
بگو که مریم نباید بسوزد . بگو که مریم را به خنده و شادی اش میخواهی .
بگو که دل چون زریری را صاحب است .
بگو که مراقب باشد.
مراقب خودش و دلش .
و شبتبخیر رفیق ندیده ام.
و هزاران بار تولدت مبارک .
یکشنبه 24 اسفند 1399 ساعت 23:37
ممنونم