پسر جان،خیلی وقتا برا یه کارایی از دست من و تو کاری ساخته نیست.این بخشی از زندگی همه ست.اینجور مواقع بهترین کار اینه که آروم بشینی و فقط نظاره گر باشی.گفتم فقط نظاره گر.یعنی نمیخواد برای حلش فسفر بسوزونی.
زندگی خودش بهتر از تو میتونه حلش کنی.فقط کافیه بهش اعتماد کنی.
سلام حال شما؟امشب بعداز مدت ها امدم سراغ وبلاگ شما چقدر امیر حافظ بزرگ شده ماشاالله خدا براتون نگهش داره .خوشحالم که میبینم نوشته هاتون بیشتر بوی امید میده.امیدوارم سال خوبی داشته باشین
اگه گذاشتی این بچه بزرگ بشه،یاردانقلی یه وقت بزرگ نشیا
والا این بچه که من میبینم دهنتون رو سرویس میکنه تا بزرگ بشه.
خو برزو جان راست میگه
ولی اولش از بچه اجازه بگیر وگرنه داری مستقیم حقوق حریم خصوصیشو نقض میکنی
از امریکا که بدتری D:
بچه رو درست بخابون بعد ازش عکس بگیر |)
سلام
پسرک چقدر ماشاالله بزرگ شده که باباشو ریخته ب هم.پسرک دیگه کاریش نمیشه کرد
صبح خورشید آمد
دفتر مشق شبم را خط زد
پاک کن بیهوده است
اگر این خطها را پاک کنم
جای آن معلوم است
ای که خط خوردگی دفتر مشقم از توست!
تو بگو!
من کجا حق دارم
مشقهایم را
روی کاغذ باطله با خود ببرم؟
می روم دفتر پاکنویسی بخرم
زندگی را باید
از سر سطر نوشت!