گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

علی گفت مجتبی پیام داده و گفته داره کارا رو انجام میده. گفتم اینا همه‌ش بازیه. بعید میدونم اتفاق مثبتی برامون بیفته. گفتم اینا فقط بذر شک و هَوَس و امیدِ واهی رو توی ذهنمون میکاره و از مسیر اصلی عقب میمونیم . قبول داشت حرفام رو . 

میخایم خیال‌پرداز نباشیم.