گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

اجاره‌ی مغازه رو دیروز تمدید کردم. نخواستم بهزادی زیاد اذیت بشه. فقط ۵۰۰ بیشترش کردم. ولی خوب میدونم کسایی که من مستاجرشون هستم این چیزا چندان براشون مهم نیست. مهرداد دیروز بیضا بود . خواستم شاهد تنظیم قرارداد باشه. مثل همیشه سخت میگیره بذار روز دیگه ای که منم باشم. همیشه همه چیز رو بیخودی سخت و دور از دسترس میبینیم. قرارداد رو توی خون تنظیم و چاپ کردم و با علی رفتیم و کار انجام شد . 

امروز باید با خواهر و پدر چندین اداره برم. برا انجام استعلام های بهزیستی .