درمانگاهیم. این سری مادر مریض شده. فشارش خوب بود. یه سِرُم و چندتا آمپول و قرص پروپرانول داد. توی سالن منتظرم سِرُمش تموم شه. دختر قربان خودکشی کرده. هر وقت کسی میمیره اینم میافته. هر وقت کسی میمیره منِ بدبخت آویزون درمانگاه دکتر میشم. هنوز دفترچههاشون نیومده. کی این داستانها تموم میشن !؟
جمعه 25 آبان 1403 ساعت 20:28