دومین روز بهار،اینجا شیراز و هوا آفتابی. گلدون پیچک داره رشد می کنه. برنامهها دارم براش.قراره کل محیط خونه رو باهاش سبزپوش کنم،مثل خونههای توی داستانهای بچهگیهامون.
لپتاپ جدید یه مشکل سختافزاری روی cpu داره. راستش همین مشکل مجبورم کرد که لینوکس رو تست کنم و الان هم از پسته گنوم به xfce تغییرش دادم. xfce یه محیط خیلی ساده و سبک هست که بیشتر برای راهاندازی لینوکس روی سختافزارها و کامپوترهای قدیمی استفاده میشه و من برا اینکه این ایراد سختافزاری cpu زیاد اذیتم نکنه مجبور شدم ازش استفاده کنم. البته برا اینکه مطمئن شم که کار درست انجام شده باید چند روزی حسابی ازش کار بکشم. نتیجه رو بعدتر مینویسم.
و باز باید یادم بندازم که کمتر صحبت کنم. بیشتر تلاش کنم. حرفی بود فقط بنویسم و هی به خودم تاکید کنم که آدمهای این زمونه از پیشرفت کسی شاد نمیشن و از روی حسادت همهی سعی خودشون رو میکنن تا مانع باشن و اینکه من نمیتونم خدا باشم، من نمی تونم باعث تغییر کسی باشم. هیچ اتفاقی برا کسی نمیافته تا اون فرد خودش نخواد. وای که چقدر سالها بیخودی وقتم رو هدر دادم و چقدر ابلهانه برا خودم دشمن ساختم. این روزا هر چی بیشتر یادم میاد، بیشتر از خودم حالم بهم می خوره. آدم های مریض این روزگار هر چی کمتر از زندگی کسی بدونن بهتره. هر وقت دلم گرفت سعی میکنم به جای حرف زدن بنویسم. خوب می دونم خیلیها اصلا اهل خوندن نیستن.
امروز کمی دیرتر میزنم بیرون. خب من برم برای صبحانه و کار روزانه :)