گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

دیشب دیر خوابیدم . ساعت ها امسال ثابت سرجاشون مونده . این دستور دولت برای امساله و فکر کنم مجبور بشن که زمان شروع کار رو زودتر آغاز کنن. دراز کشیدم روی مبل روبروی تلویزیون ، کمی با ایمیل outlook ور رفتم و الان این ۱۰ دقیقه زمان رو گفتم اینجا بنویسم . چند روزی میشه که متوجه میشم یه چیزی که نباید باشه توی تصمیم گیری هام هست . از خودم ناراضی ام. اینکه زیاد حرف میزنم . اینکه میخام همه رو راهنما باشم و نجات بدم . اینکه زودی جوش میارم و چیزایی رو میگم که نباید . برگشتم و دیدم هنوز خیلی ناقصم . نمیتونم پذیرای چیزای کوچیک‌ باشم . پذیرای آزارهای طبیعی که توی هر آفرینش و هر زندگی بوده و هستش . دیشب یه قالی کوچیک گرفتیم .۹ متر بیشتر نیست . ببینم میانه ی سالن رو باغچه می‌کنه آیا. خدایا کمک کن ذهنم آرومتر شه. بیخودی همه چیز رو بزرگش میکنم .