این منم یک زریر. پر از شیطنتهای پسرانه و تجربههای پدرانه. میان دستهای ریرا چشم به آغوش عشق گشودم. میان پاییز دلم را از خدا پسگرفتم و تمام دنیا را به اسمش صدا زدم . زودرنجم و نازک نارنجی اما سعی میکنم خدا رو میان آدمکهاش گم نکنم .
دستهام رو سپردن به دامن یار و جسورانه هر روز انگاری کلاه میکنم برای جنگ . آشوب دلم را موسیقی صداش ، صدای خدا میان مسیر پیادهروی و دیدنِ امید آدمیان ، آرام میکنه. نوشتن رو دوست دارم اما اندکی شیرازی تشریف داشته و حال نگارش رو زیاد ندارم . با اینجا سالها رفاقت دارم .
ادامه...
سلام
بهار نارنجم بهار نارنجای قدیمی
واقعا رنگی از بهار نبود
سلام.
بهار نوش جان.
سلام.
بهارتان مبارک.
خیلی وقت بود که گمتان کرده بودم.
کمتر کار می کند و پول امرار معاشش را لابد از سر قبر دولت می آورد.. هان؟
دقیقا.
لابد همان دولتی که عیدی کارگرها،بچه های گل فروش،دامدار بیچاره،کشاورز بی آب و خیلی های دیگر را تمام و کمال می دهد.
الا بذکر چشم هات...