گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

خیلی دور

من می شوم همان سالها پیش،

مشوم همانی که هی دلش میخاست داد بزند سر شیشه.

من شده ام همانی که هی می آید و هی می آید و هی می آید...