گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

باغ کوچک زندگی




باغ خرمالو را که خاطرتان هست؟!!
چه دلهره ای داشت پرچین کوتاهش.خار و خاک و مزه ی گسش.
دیروز ما هم خرمالویی بود.
انارهای بچه گانه قاب های کوچکی اند که “الان بودنم” را ساختند.
و سپاس خدایا برای ذره ذره ی اون دلهره ها.
سپاس برای غروب های که اردبیلی مفسرش بود و هست.
.
.
هر روز زندگی لختیست برای فهم این که هستی،این که هستم.
زندگی هر روزش موهبتیست،مثل بوی نان تازه ی مادر.
مثل گریه های نیمه شب کوچولوی قنداقی،مثل "صبح های من" که همیشه حس سحر دارند.
حرف ها گاهی "چیزیست" که باید گفت تا فراموش نکنم که
پاییز شکریست که همیشه ممنون آنم.
فراموش نکنم آمده ام تا باشم،تا ابد،بروم و بشوم و او راضی.
رستگاری گاهی تلخی کوچکی را نوش کند!!
قدر عافیتش است،شاید.
شکواییه ی تلخ به گمانم سیلی کوچکیست دل را تا که بداند هست بوی انار سرخ باغ همسایه.

نظرات 3 + ارسال نظر
بارانک جمعه 4 آذر 1390 ساعت 13:28

سلام
جاداره که به خاطر این متن قشنگ یه تشکر اساسی ازتون کنم
امید وارم که همیشه خوب بنویسی پراز شور و سرزندگی مثل طراوت همین دونه های انار

بارانک نم نم هایش بوی خوب ۲۱ سالگی میداد.
بارانک مفسر زیبایی ست.اوست که . . .
ممنون.
تقدیمی بود.
برای اون خرمالو که با فرم های شماره ۲ معامله شد هم ممنون.

ارمیا یکشنبه 29 آبان 1390 ساعت 17:18 http://ermiya14.blogsky.com

خیلی زیبا بود

لطف دارین.

Alone پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 19:50 http://www.sevdah.blogfa.com

سلام داداشی
خنده ام میگیره
کدوم قلبو میگی؟
قلبی که فقط دونه دونه اش خونیه
چرا تو فقط بوش رو میگی؟
این روزا خرمالو ها هم دیگه گس نیس
‏ هی بازم شکر
بودنتو شکر

سلام،خوفی گل سپر؟!!
بابا من دارم هی زور میزنم که همه جا خوبه!!!
خوبه داداشی،خوبه.
بخند.فقط بخند.
راسی مجدد بخاطر بازگشتت با ادرس جدید لینکت میکنم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.