فاطیمای غصه ها،باز یادم رفت.
من همیشه کارم فراموشیست،فراموشی خود،فراموشی دستهای بابا،فراموشی "روله جان" گفتن اون مادر،
فراموشی ایمان.
ای وای فاطیما،من ایمانم را ناپاک میبینم.من تپش های التماس ماندن را جا گذاشتم میون صندوقچه ی بودن.
من همه چیز را دارم فدای بودن میکنم،من که ذاکر چشمهای مادر بودم،من که آبی ها را پیرو بودم،من که همه شوقم زندگی بود.
فاطیما من زندگی را به زنده گی می بازم.من یادم رفت جاپای نیاز را خوب پاک کنم.
بی بی پاک روزهای دلتنگی،میبخشیم؟
باز ننگین کردم خاک بودنم را،باز خواهر را در جنگل پاییزی وجود گم کردم.باز یادم رفت که می لرزم از هرچه غیر او.باز یادم رفت "زندگی تفریح است"،من حساب ساعت بعد را چه کنم؟
یا فاطیما.من درسهای اجباری را سیر سیرم،دلنشینی وجودم را بی ترس می خواهم.
باز جوهرم پاشید روی کاغذ.پاکش میکنی بی بی؟
؟؟؟؟؟
یاد قدیم نمی کنی!؟
س.م
چرا آپ نمیکنییییییییی؟؟؟؟؟
. . . .
قهری با اینجا؟
یه خورده گیرم . . .
همه ی ما خویشتن را برای به دست آوردن دیگران گم کرده ایم و چه سخت دردی که می دانیم و باز می مانیم
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
ممنون از حضورت
سبز و مانا
منت گذاشتی!
خواهش میکنم داداش
رفته ای انگار،
از خاطر باغچه ها،
و چه سخت،
بی همتا بودن،
به زنجیر کشیده آفتاب را
با آرزوی همتی مضاعف در صبر و استقامت برای رسیدن به آنچه شایسته آنیم
سال نو به خوشی و خرمی سبز و مانا
آبی ها،
شعر عاشقانه نبوغ دوران کودکیست ..
سلام
خوبی؟
فرخنده باد بر همگان مقدم بهار
نوروز , جاودانه ترین جشن روزگار
سال 1389 رو تبریک میگم و امیدوارم سال خوب و خوش سرشار از موفقیت، کامیابی، سلامتی، تندرستی و سربلندی را برای شما آرزومندم ...
ان شاالله که در سال جدید به آرزوهای قلبی و هدف هایی که در نظر دارید برسید ...
موفق باشی
ممنون همشهری عزیز
همچنین شما.
نمی دانی چقدر خوشحالم کردی
چرا دیگر نه شیدایی
به گوشت میرسد روزی
که من دیگر بسی دورم
و از من نیست پیغامی
نه تقدیرست مجبورم