گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

نظر سنجی

 

 

    خسته شدم از اینکه جایی مینویسم که همه میبیننم. 

    می خوام یه وبلاگ جدید تو یه سیستم جدید بسازم.و اینجا رو هم تعطیل. 

   خودم باشم و خودم.بدون تیغ نگاه بقیه. 

 

 

  خواستم نظر شماهایی که همیشه کنارم بودین رو هم بدونم. 

  باور کنین نظرتون محترمه. 

 

  کمکم کنین.

نظرات 11 + ارسال نظر
تشباد یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 00:52 http://www.tashbadjonob.blogspot.com/

راحت باش هدف از بودن آسایش و رسیدن به خود است و آنچه که می پنداری تو را به هدفت نزدیک می کند برگزین سبز و مانا

سال نو پیشاپیش مبارک

با سلام

elyad! شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 11:57 http://eternal.blogsky.com

mikhahi nazaram ra bedani?
Baradar jan,
benevis. Baz.
Ruzi baradarat budam. Yadat hast? Elyad. Since 1989
man ham hamin tasmim ra dashtam ama bi khabar
hala mifahmam hich chz angune ke mipendashtam nabud

به خدا نمیدونی چند ماهه که دارم دنبالت میگردم.
خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحالم.
مگه میشه یادم نباشه.
چشم.میام پیشت.

داریوش اریایی دوشنبه 17 اسفند 1388 ساعت 12:06

سبز با جنبش سبز
بچه جان برو ببند
پسر جان فایل صوتی را می زارم
ادرسشو بعدا میگم
موفق باشی پسرم

بحث سیاسی نداریم گلم.
اونم عمرا

سجاد دوشنبه 10 اسفند 1388 ساعت 14:43

س.م
همیشه قرمز باشی

۴۰۳۰

سولماز سه‌شنبه 4 اسفند 1388 ساعت 12:51

سلام همکلاسی تو همیشه دوست داری متفاوت باشی.من گاهگاهی اینجا میام سلیقه دوستانم در نظر بگیر

سلام از ماست همشاگردی
ممنون که همیشه هستین.
چشم.من که گفتم نظر همه محترمه.
همیشه آبی باشین.

سجاد یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 09:26

س.م
بهترین کاری که میکنی همینه اصلا به بقیه چه مربوطه تو زندگی شخصی تو دخالت کنن بعدم هی بیان نظر بدن.
من به شدت موافقم

اینو به جعفر محمدی هم بگو.
ممنون که درک میکنی.

خوده خودم شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 16:39 http://www.khodamokhodam.blogsky.com

گل پسر یا گل به سر؟!!!

اگه میگی دیر نیومدم پس ینی نمیری دیگه
(باهوشما نه؟!)

معلوم نیست.

کوروش چهارشنبه 28 بهمن 1388 ساعت 13:36

به نظرت متفاوت بودن قشنگه؟!

چشم.
فهمیدم داداش.

حجت چهارشنبه 28 بهمن 1388 ساعت 13:03 http://www.kayloo.blogsky.com

سلام عزیز
وبلاگ قشنگی داری
وقت کردی به وبلاگ منم سر بزن
مرسی

ممنون.چششششششششششششم

داریوش آریایی چهارشنبه 28 بهمن 1388 ساعت 12:47

یاددارم درغروبی سردسرد،میگذشت از کوچه مادوره گرد،
دادمیزد:کهنه قالی میخرم ،دسته دوم جنس عالی میخرم ،
کاسه وظرف سفالی میخرم ،گر نداری کوزه خالی میخرم ،
اشک درچشمان باباحلقه بست،
عاقبت آهی کشید،بغضش شکست،
اول ماه است ونان درسفره نیست،
ای خداشکرت ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود،
اتفاقامادرم هم روزه بود،
خواهرم بی روسری بیرون دوید،
گفت :آقا سفره خالی میخرید؟

خیلی خوشحالم که اومدی.

خوده خودم چهارشنبه 28 بهمن 1388 ساعت 11:49 http://www.khodamokhodam.blogsky.com

الان ینی من دیر اومدم دیگه؟!

نه گل پسر.نظرتو بگو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.