این منم یک زریر. پر از شیطنتهای پسرانه و تجربههای پدرانه. میان دستهای ریرا چشم به آغوش عشق گشودم. میان پاییز دلم را از خدا پسگرفتم و تمام دنیا را به اسمش صدا زدم . زودرنجم و نازک نارنجی اما سعی میکنم خدا رو میان آدمکهاش گم نکنم .
دستهام رو سپردن به دامن یار و جسورانه هر روز انگاری کلاه میکنم برای جنگ . آشوب دلم را موسیقی صداش ، صدای خدا میان مسیر پیادهروی و دیدنِ امید آدمیان ، آرام میکنه. نوشتن رو دوست دارم اما اندکی شیرازی تشریف داشته و حال نگارش رو زیاد ندارم . با اینجا سالها رفاقت دارم .
ادامه...
س مهندس
هر وقت میایم یه نظر بدیم میبینیم نه آپ نکردی برمیگردیو.
سعی کن آپ کنی هر چند می دونم سرت شلوغه.
چشم
ایشالا به زودی
ما نیز هم.......
زنگنه دیگه چرا!!!
س مهندس
عشق است منچستر.
love is blue.blue,blue and blue
only Chelsea
منم چند وقت پیش به همین نتیجه رسیدم!
متاسفانه حقیقت محض این روزهاست
سلام مهندس گل
و اما ما چقدر بدبختیم!
تو چرا مهندس گل
تو با اون قلب پاکت خوشبخترین عالم هستی.
قربون داداشی با او حرفهای خودمونیش.