امسال همه چیزم با هم قاتی شده.چیزایی دیدم
و می بینم که حالم ازشون به هم می خوره.
کسایی که فقط بلدند پیامک های آنچنانی بفرستن.
امسال خوب یادگرفتم که خداست و خودم و جعفر.
ای خدا قربون بزرگیت،بابا نامرد ما یاتاقان زدیم.
امسال مینیمم مطلق اقتصادیم،امسال عقده های ناگفتنی دیدم،
امسال شعارهای خیابانی دیدم.
تا دلم بخواد.
خیلی وقتا سیر میشم از بودنم،اونم اینجایی که همیشه سر یه تکه نون دعواست.
بازم قربون بزرگیت خدا،خسیس هم که شدی.بارونت رو واسه کی گذاشتی. . . .
آی می خندن بهمون،نون خشکی هایی که کراوات می زنن. زن می گیرن
و چهچه می زنن.
هیئت های محرمی که فقط واسه چشم چرونی های فارس های محلمونه.
آخی،خلاصه بد رقمی داغونیم.هیچیش واسم مهم نیست.
بذار فارسها تو هیئت های
عزاداری(!) ناموس هم دیگه رو . . . .بذار نون خشکیه آهن بخره زیر فی از افغانی.
بذار تا دنیات پره از این همه کثافت بارونت هم نیاد اما بی خیال بابایی ما.
بازم شکرت به قول اون یاروها چیزها دانستم از غمزه ها.
اما یادم بده که هیچم و اومدم که باشم،یادم بده . . .
بی خیال هیچی یادم نمی آد. .............صفر مطلق.