این منم یک زریر. پر از شیطنتهای پسرانه و تجربههای پدرانه. میان دستهای ریرا چشم به آغوش عشق گشودم. میان پاییز دلم را از خدا پسگرفتم و تمام دنیا را به اسمش صدا زدم . زودرنجم و نازک نارنجی اما سعی میکنم خدا رو میان آدمکهاش گم نکنم .
دستهام رو سپردن به دامن یار و جسورانه هر روز انگاری کلاه میکنم برای جنگ . آشوب دلم را موسیقی صداش ، صدای خدا میان مسیر پیادهروی و دیدنِ امید آدمیان ، آرام میکنه. نوشتن رو دوست دارم اما اندکی شیرازی تشریف داشته و حال نگارش رو زیاد ندارم . با اینجا سالها رفاقت دارم .
ادامه...
سلام مهندس این پست مطلب یه کم ناقصه من کاملش میکنم.
خوشا به حال لک لکا که پاهاشون درازه خوشا به حال لک لکا که پرواز میکنن خوشا به حال لک لکا که تخم میذارن خوشا به حال لک لکا که ماهی میگیرن خوشا به حال لک لکا که ...
نمیدونم یه حسه مشترکه یا فقط یه احساس شخصی
عالیه
چون قافیه تنگ آید شاعر به جفنگ آید
سلام مهندس
این پست مطلب یه کم ناقصه من کاملش میکنم.
خوشا به حال لک لکا که پاهاشون درازه
خوشا به حال لک لکا که پرواز میکنن
خوشا به حال لک لکا که تخم میذارن
خوشا به حال لک لکا که ماهی میگیرن
خوشا به حال لک لکا که ...