لیاقتم را گم کرده ام،شاید توی جنگل های گیلان.شاید با "باز باران" با گریه.
اختیارم شده خم شدن هایی که اگر فراموش شوند . . .
خدا را شکر.
صدای یار می آید.می گویندش بخوان.خود را، خدا را،انسانیت را،من را،من را،من را
و باز هم من را.
همیشه اینجا روی میز کامپیوترم نشسته و نگاهش،گویی می خواند."باز باران با ترانه".
و من گاهی خسته از انتظار باران.اصلا خسته از انتظار.من و فراموشی.
راستی چرا ما فکر می کنیم دنیا همان "زمین" ما است و آخر ندارد آن هم فقط به این دلیل
که گرد است.
چشم های پروانه ی جنگل کارا هم گرد است(همان که عشق را بچه گانه در چوبین یادمان می داد).
حاشیه چیست؟بودن؟ شهوت پرواز؟ سفره ی بی نان خانه ی ما؟ اصلا شاید خود ما؟
و محمد آمد.زیبا از هر چه که ما نداشتیم و من هنوز هم ندارم.
و دوستانی که با شکم های پر از سوسیس مخصوص چه کودکانه "محمد" صدایش می کنن.
آنها هم او را ساحره می گویند.
باز دارد نگاهم می کند و سامی می خواند.
راستی کمالی که با سیلی خوردن آید را چه سود.
گاهی (مثل الان) چقدر دلم می سوزد به حال خودم.
من هنوزم می گردم لیاقتم را،ستاره ی درخشان را، بوی خاک نم خورده را،محمد(ص) را،
کودکی ام را،ماندنم را و احساسی را که نمی داند شبنم چه شور است.
چه حس زشتیست حقارت و تن دادن به . . .
و تنها "خوش آمدی محمد".
که اینطور
بههههههههههههههههههههههههههههههههله
راستی خوب متن هنری . ادبی مرا پیچوندی ها ! هر چه می خوای چونه بزن . چوبین . برونکا و پروانه هم که بیایند من باز هم می گویم دنیا گرد است . ابتدا و انتها ندارد . تازه هیچ کس هم نمی رسد ...
البته اگر تمدن جهانی ما را آخر دنیا در نظر بگیری حاضرم یک جورایی کوتاه بیام ...
راستی من سرانجام فاتح شدم و توانستم نظر گرانبار خودم را ثبت کنم ...این یک معجزه نیست !
مطلب بعدی وبلاگ زنگنه . به انتظار مطلب بعدی شماست ...
موهبتی است زیستن . آری و فاتح شدن در ثبت یک نظر ...
میدونم شاکی هستی چرا کم پیدام ولی استراحت بعد از امتحانات . حضور در جمع فرهیختگانی که می خواهند سیستم دنیا را تغییر دهند . سیستم بی خود بلاگ اسکای در عدم امکان نظرات و ... البته دلخوشی ها هم کم نیست مثلآ همین محمد ...
راستی پیشاپیبش اعیاد در راه . گذشته و اینده را می تبریکم و ماه رمضان خوبی برایت ارزومندم ...