گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

گریه نکن قهرمان

قهرمان می گرید.

قهرمان میبرد.و باران هم نامرد شده.پای قهرمان چرا سر باید بخورد؟

قهرمان می گرید.به حال دل هایی که میتپند برایش.به حال روزهایی که داشت.

قهرمان می گرید و یادش مانده سالهای پیش را.

زمانی که نامش را دوست داشتند و نمی هراساند کسی را.

قهرمان می گرید.آسمان هم می گرید ، شاید برای نامردی اش.

و این وسط سرخ هایی که باید خدایشان دیرک دروازه باشد.سرخ ها و نام ها.

اما چه شد.چه شده بود تیمی که می لرزاند دل ها را و گرفتار طوفان آبی.

سرخ های دربند قهرمان.

قهرمان می گرید.به زمانه شاید.به شانسش شاید.

به مادری که پرید و نتونست هدیه ای از برایش بفرستد.

قهرمان هر چه دل بود را برد، اما جام را جا گذاشت.قهرمان فوتبال یادمان داد.

قهرمان لیاقت را صدا می زند.

و باز قهرمان می گرید. ودلمان نیز می گیرد.راستی عدالت را ندیدی.

گزارشش را عادل می داد اما عدالت را من ندیدم.

عادل متعجب از اشک های شسته با باران قهرمان،تو گویی فهمش را گم کرده آیا؟!!!

قهرمان هنوز هم می گرید. آخر، دل ها گریسته بودن برایش.

قهرمان هر چه تو گویی داشت جز شانس.

و خدا انگار پول گرفته بود.

چلسی همیشه قهرمان را گریه چرا !!. او که هیچ کم نگذاشت.

بلند شو قهرمان.تو میلیون ها دل را بردی. تو هر چه آبرو سرخ را بود بردی.

بلند شو و بخند به زیبایی ای که آفریدی.تو میلیون ها آدم را میخکوب کرده بودی

و دهانها را متراژ چه بالا بود.

بلند شو و بخند تا اون مادر هم بخنده.

قهرمان همیشه قهرمان خواهد بود.

اگرم گریستی دلت هست. تو غرور را خالق هستی.

بلند شو و گریه را به تنهایی هایت بسپار.

عادل جان نخند به اشک هایی که لیاقت می خواهد دیدنش.تو نیز اعتبارت را از قهرمان می گیری.

راستی چند گرفتی برای گزارش بازی قهرمان؟

پس عادل نخند.حقوقت را بشمار.

بگذار قهرمان تا دلش می خواهد بگرید.کسی از تو نخواست توپ ها را جمع کنی.
و همچنان قهرمان می گرید.