گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

کارگاه کوچکمان

سلام زارا
تازه دیشب از دانشگاه رسیده ام جایت خالی خیلی خوش به حالمان بود.
آنجا دوستانی دارم به قداست آب، به تاریکی مهتاب،به سبک سری باد.
آنجا یک عالمه عشق خوابیده و زیبایی.
و خدا را می بینی بین لبخند ها.
زارا آنجا، همه محرمند. نمی دانی چه صفایی دارد گارگاه کامپیوترمان.
راستی از تو هم می پرسیدند، بد جوری معروف شده ای.
تازه از من شیرینی هم می خواستند ! !
ای وای زارا، داشت یادم می رفت من اونجا بهار را هم دیدم.
سلام تو را هم رساند.جایت سبز.
می گم دوست داری ببینیشان؟
خب، خجالت چرا!همه آبجی های مهربونم هستند.
تازه منم اونقدر با تو کلاس گذاشتم که نگو.بعضی ها حسودیشون میشد.
خب چی میگی زارای خوبم.می آی؟
عید شده دیگه. باید عیدم بهشون تبریک بگیم.
و. و یه دنیا قدردانی از اون همه خوبی و اعتماد.
زارا، دنیای کوچک ما پر است از خوبی.
دیروز بین راه دانشگاه تا ترمینال چیزها شنیدم از یکی از همین گل ها.
راست می گفت.
همه چیز زیباست. و تو زیباترینی.
بازم داشت یادم می رفت.دوستای مهربون کارگاه کوچولو بهارتان مبارک و دل هایتان بهاری.



نظرات 14 + ارسال نظر
mehrasa سه‌شنبه 27 فروردین 1387 ساعت 16:34 http://saansiz.blogsky.com

من از قصه زندگی ام نمی ترسم
من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.
ای بهار زندگی ام
اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست
اکنون که باهایم توان راه رفتن ندارد
برگرد
باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را
باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا
باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.
بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم
بدان که قلب من هم شکسته
بدان که روحم از همه دردها خسته شده.
این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.
بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

سش

خانوم مهندس من و ترس!!!
قلبش و غم!!!
پاهاش و بی رمقی!!!

نه خانومی من همیشه اینجاست،البته شاید یه کم جاش تنگه،
آخه خانومی گل یه خرده واسه قلب من . . .
نمی دونم.

mehrasa دوشنبه 26 فروردین 1387 ساعت 17:34 http://saanshz.blgsky.com

بارها معلم ها از جواب من اشفتند
بارها به من گفتند

اما من هنوز هم میگویم

سیب ها به خاطر جاذبه ی تو میافتند

mehrasa پنج‌شنبه 22 فروردین 1387 ساعت 22:11 http://saansiz.blogsky.com

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورندو دست منبسط نور روی شانه ی انهاست نه وصل ممکن نیست وعشق صدای فاصله هاست

امیدوارم عشقی به پاکی گلهای یاس
به عمیقی اقیانوس
ودوستانی بهتراز نور
واراده ای به سختی الماس
ولحظاتی پر از یاد خدا داشته باشید
این است ارزوهای من برای شما

دارم کم می آرم خانوم مهندس گل.
بهتره از آبجی هام کمک بخوام.
از شوخی گذشته.ممنون.
منم امیدوارم خانومی گلم هر چی که لایقشه گیرش بیاد.
هر چند که . . .
و خدا رو ببینه.میون دستای پدر.میون نگاههای یه گدا.
میون گل های بهار نارنج.
میون دل مهربونش.میون عمق وجود آیینه.
میون سادگی وجود.میون فهمیدن نور.
و همیشه خودش باشه.خانومی گل.با اون اسم مقدسش.

حسین میرزایی پنج‌شنبه 15 فروردین 1387 ساعت 19:49

باز من اومدم بابا عیال واری آسون نیست

{راستی من بیر آدی دزد رمزند اس ام اس اد} امید وارم همیشه خوشبخت باشی البته اگه طبیت یاریت کنه

علی اکبر پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 10:32 http://hamshahrijavan.blogsky.com

یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر الیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال

سلام
عید نوروز رو را به شما تبریک میگم.
سال خوب پر از برکت و سلامتی و شادابی رو برای شما آرزومندم.
سال پر موشی را هم برایتان آرزومندم.
موفق باشید

شوریده چهارشنبه 29 اسفند 1386 ساعت 11:52 http://faghat-khodam.blogsky.com

سلامی چو بوی خوش اشنایی

ساقیا امدن عید مبار بادت
وان مواعید که گفتی مرود از یادت

موفق باشید.....شوریده

زنگنه سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 10:23 http://www.zangeneh.blogsky.com/

ولی اون کارگاه بدون تو صفا نداره
.
.
.
و البته بدون ما ها

هیچ کارگاهی بدون آدماش صفا نداره.
به خصوص که آدماش گلهایی مثل شما ها باشن.
در ضمن این وبلاگت رو آپ کن . کم کم داریم ناامید میشیم.

حسین میرزایی سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 09:18

عباس آقا خیلی با حالی

تو هم گلی آقا حسین.
البته یه کم بی معرفت شدی، بابا نامرد رفتی و . . .
نه زنگی، نه خبری.
کجایی تو ؟
هر کجا که هستی موفق باشی و دلشاد.

علی اکبر سه‌شنبه 28 اسفند 1386 ساعت 00:06 http://hamshahrijavan.blogsky.com

سلام

مبارک باشه...
داره یواش یواش حسودیمون میشه...


موفق باشی

ممنون .
خدا نصیب شما هم بکنه.

[ بدون نام ] دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 13:47 http://dativ.blogfa.com

وچنان که آغاز کرده ای ادامه خواهی داد

مهرداد فضلی دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 10:47

در آن کارگاه کوچک ما بچه ها خیلی با هم صمیمی بودن.
یاد آن روز ها به خیر.
آن روزها ممل هم عاشق شده بود.

شوریده شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 23:43 http://faghat-khodam.blogsky.com

سلام

خیلی عکس قشنگ و پر معنی بود

امروز روز تولد من هستش

منتشر حضور سبز شما هستم

موفق باشید.......شوریده

محمد شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 23:06 http://www.tashbad.blogfa.com

در کارگاه خلوت اندیشه خویش
گفتم که یک شب چهره پرداز تو باشم
...

Error شنبه 25 اسفند 1386 ساعت 11:03

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.