گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

تقدیم به همه ی مادران ایلم قشقایی

یادت است آن روز را که ......

نمی دانم. تو گریستی بر من و من شاید بودم ... .

من مست از بودن و تو باز می گریستی.

من دیدم اما کاش خیالم بود.من نخندیدم و تو میخندیدی.

من آمدم که بروم اما تو رفته بودی .می دانی چرا؟

ایستادم و خواستم که بیابمت اما من دریایی نبودم و تو اما باز میخندیدی.

راه افتادم و گشتم و دیدم آدمک ها را، دیدم خوشبخت هارا، دیدم مدرن هارا

حس خوبی بود.

خواستم پرواز کنم اما من که بال نداشتم. می دانی این یعنی چه ؟


آره.من خواب بودم.

کمکم کن. تو را "به اجاقت قسم" می دهم بگذار

دستانی را که مدرنیسم از تو گرفتند ببوسم

شاید بیابم تو را، خود را، و شاید خدا را.

نظرات 2 + ارسال نظر
حسین دوشنبه 31 اردیبهشت 1386 ساعت 15:03

می گما مگه فقط تو ایل قشقایی مادر پیدا میشه؟
همه ی مادرای دنیا خوبن

زنگنه سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1386 ساعت 12:31

درود بر قشقایی و درود بر مادران قشقایی
الم قشقایی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.