گاه‌نوشت‌های یک زریر
گاه‌نوشت‌های یک زریر

گاه‌نوشت‌های یک زریر

می رم و میمیرم و آسوده میشیم از ...

پروازم میدی ، همه رو می بینم ، همه چیز همه رو ، تو چی ؟

می خوابم و باز می آی ، راستی هنوزم میری همون جا باحاله ،می دونم هنوزم ...

 آره همیشه اونا رو با خودت داری.

بعضی وقت ها مثل امروز صبح دلم می خواد بترکه ، همشم کار توئه ، منم

به جای اینکه برم سر کلاس "کامپایلر" میام اینجا و واسه تو مینویسم .

راستی بعضی از اون غریبه ها که همیشه منو ازشون میترسونی ، آدمای بدی هم نیستنا!

باشه؟

 

بی خیال بازم دعوامون میشه.

هی، خوش به حالت بهت حسودیم میشه که یکی (مثل خودم) اینجوری ها میشم واست.

بعضی وقتا (همون بعضی وقتای خودمون) می تونی هوامو داشته باشی ؟

 ( مخ این اوس کریمو بزن دیگه!).

راستی پدر ، بابا بودن چه حسی داره؟

نظرات 3 + ارسال نظر
کوروش یکشنبه 6 خرداد 1386 ساعت 00:36 http://loveyou.blogsky.com

خوبی؟

mahsün چهارشنبه 19 اردیبهشت 1386 ساعت 09:14 http://firedream.blogsky.com

ساغول اوغلان..
نمی دونم چی بگم.. همه اینا حقیقته! متن تورو می گم..
مواظب باش یه وقت شک نکنی

ش.ز.ا سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1386 ساعت 11:12 http://www.zangeneh.blogsky.com/

سلام...
دل را ز خود برکنده​ام
با چیز دیگر زنده​ام
عقل و دل و اندیشه را
از بیخ و بن سوزیده​ام
....
تو مست مست سرخوشی
من مست بی​سر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی
من بی​دهان خندیده​ام

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.