کوچه – خاک – بچه ها – زندگی – آدم – عشق – بابا – اشک – قدر – من – کار – گرگ و میش – مدرسه
ترس – بیست – خانم معلم – ریزعلی خواجوی – ادیسون – دهاتی – چوبین – کمک – سرما – خاک یخ زده
دستکش – بیابان – آرام – حال – خدا – مادر – راهنمایی – بازی – درس – بازم بابا – برکت – تابستان
گرما بازی – کارتون ماسک – گرد و خاک – تشنگی – بچه ی شهر – محله – مرام – سپاه – مرگ – عادت
خوشی درس – بازم بابا – غمگسار – ادبیات – موسوی – به چپ چپ - سهمیه – خبردار – نفرت – دیوانه – کنکور
خط 35 – پنجره ی نیمه باز – بهار – نرگس شیراز – اذان – کلوچه و آبمیوه – صفوی –برمشوری
مرگ سعید – چهارراه . . . – دانشجو – مهندس – بچه مثبت – احمق – دل نداده – خوش خیال
فرار – اجبار – زندگی – ترم بهار – بزرگی – دعوا – بی خیالی – ترم 3 – خوش خیال – رشته ی شیمی – سمینار – آدم فروش
خوش به حال من – بازم شیمی – بازم خوش خیال – اسمبلی – حذف – الهه ی امید – بهنام – پروژه
عید – گرما – رام – خنگ – شاهچراغ – جعفرنژاد – 14.7 – تابستان – دنیای دیگر – بازم بابا - بزرگ – مادر – زندگی
ترم جدید – نابودی – آویزان – بازم رشته ی ؟ - معماری کامپیوتر
ناامیدم – تمام – آدم – همه کس – پاشو – بودن – برنامه – رضا – علی آقا – من!
راستی" امروز هادی رو دیدم "!
یکشنبه 20 اسفند 1385 ساعت 12:11
این قسمت هم خیلی جالبه، اولین بار که به وبلاگت اومدو این قسمت صفحه ی اول بود!!
گاهی احساس های ... می ریزه رو دلم، روان نویسمو بر می دارم که بنویسم اما کلمات هم کم می یان، یعنی نمی تونم جمله ای که حسم و بیان کنه بنویسم اما شاید با روش تو کمی آروم بشم!
سلام
خوبی؟؟؟
من اپم .....بیا جا نمونی !!!
[گل][گل]
همش دروغه
salaam chetori khoobi??? apet ghashang bood ap miikoni maro khabar kon ...kartoone ghadimi mikhasti???? are?? age chizi mikhay behem begoo do soote vasat joor mikonam...vali ye sola dashtam chera ghadiimi mikhay kartoonaye alan kheyli ghashang taraz ghadiman anmiyesheni ghashange ya naghashi??? hala har joor doos darii age khastii behem begoo ta shomare mob behet bedam baham tamas begiir chizi kahsti barat send konam ....alanam ap kardaam biya ja namooni..!!!
در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو میکنم.
خدا پرسید: «پس تو میخواهی با من گفت و گو کنی؟»
من در پاسخش گفتم: «اگر وقت دارید.»
خدا خندید:
«وقت من بینهایت است…
در ذهنت چیست که میخواهی از من بپرسی؟»
پرسیدم:«چه چیز بشرشما را سخت متعجب می سازد؟»
خدا پاسخ داد: کودکی شان.
اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند،
عجله دارند که بزرگ شوند،
و بعد دوباره پس از مدتها، آرزو میکنند که کودک باشند.
… اینکه آنها سلامتی خود را از دست میدهند تا پول بدست آورند،
و بعد پولشان را از دست میدهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند.
اینکه با اضطراب به آینده می نگرند
و حال را فراموش می کنند
و بنابراین نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده
اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند،
و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.
دست های خدا دستانم را گرفت
برای مدتی سکوت کردیم
و من دوباره پرسیدم:
به عنوان یک پدر، می خواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموزند؟
او گفت: بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد،
همه ی کاری که آنها میتوانند بکنند این است که
اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند.
بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند،
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول میکشد تا زخم های عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم.
اما سالها طول می کشد تا این زخم ها را التیام بخشیم.
بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد،
کسی است که به کمترین ها نیاز دارد.
بیاموزند که آدم هایی هستند که آنها را دوست دارند،
فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند
بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند،
و آن را متفاوت بینند.
بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند،
بلکه آنها خود را نیز باید ببخشند.
من با خضوع گفتم:
از شما به خاطر این گفت و گو متشکرم.
آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟
خداوند لبخند زد و گفت:
«هرگز عشق را فراموش نکنند»
به دور دایره چرخیده بودم
و شاید هم کمی ترسیده بودم
تو در آن پرده ها پیدا نبودی
تو با من بودی و تنها نبودی
به دستم آب پاکی را نریزی
چرا از این پرستو می گریزی؟
بهاران فصل پرواز پرستوست
به پرهایش گل تنهای شب بوست
پرستو هر کجا باشد غریب است
برای کوچ بعدی ناشکیب است
پرستو می رود تا باز گردد
پرستو با خودش همراز گردد
پرستو یک دل دیوانه دارد
میان عاشقان او لانه دارد
پرستو لانه اش را دوست دارد
دل دیوانه اش را دوست دارد
اگرچه یک شبی از لانه بگریخت
به سنگی که زدی پرهای او ریخت
تو پاییزی نکن صحن و سرا را
بیا از من بگیر این غصه ها را
به گوش من مخوان آهنگ رفتن
پرستویت منم٬ آری منم من
خیلی خوبه . سال نو همتون مبارک
سلام
چطوری ؟؟ خوبی؟؟
اپ کردم... حتما بیا جا نمونی یه کارایی جدید میخوام بکنم منتظرتم
فعلا بای
سلام وبلاگ جالب دارید اما اگه آرشیو مطالبت رو هم تو قالب می گذاشتی بهتر بود (البته ببخشید فقط یه پیشنهاده)