چرا این همه دیر آمدی؟
چرا سوسوی آن همه فانوس را که بر تاریکی فاصله نشاندم
ندیدی؟
چرا هق هق گریه های تلخ مرا در هزاره هجران
نشنیدی !
و هیچ فکر نکردی که شاید شبی نقاله شکسته ماه را
با گردن خمیده خسته گی هایم اندازه کنند
می آیی ؟
با رگبار بی قرار انگشتانت را بر دف ماه می نشانی و می روی
بی که بدانی دیری است که ما از یاد آسمان رفته ا یم چرا این همه
دیر آمدی؟....!
متن از حسین.م
تشنه گی
تشنه گان خفته خواب آب می بینند کاسه ها ی آب لبریز
کوزه هایی از عرق تب ریز ......
می توانستم اگر تا صبح بیداری کوزه ها را در نسیم سرد بگذارم
تشنه گی را می نشستم با کلید صبوری اندر مشت.
چهارشنبه 23 فروردین 1385 ساعت 18:02
"چون سبویی تشنه کاندر خواب بیند آب
واندر آب بیند سنگ...."
اخوان بزرگ
سلام مهندس (ببخشید اون موقع مهندس نبودید)
عباس جان
بابا اون موقع هم خوب می نوشتی ها
موقعی که این مطلبو نوشتی من تو رو نمی شناختم ولی الان که تو رو می شناسم اومدم و بهت نظر دادم
اول به اون اون پست مطلبت(الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من؟) نظر دادم و بعد اومدم اینجا نظر دادم.
موفق باشی.
ممنون برزو جان این نظر لطف شماست.
سلام عالیه
سلام عالیه
امبد وارم همیشه موفق باشی
ها اکبر؟
سلام زریر جان من هم مثل سید میگم بابا تو دیگه کی هستی (جمال تو دیگه کی هستی)
دیگر از هر چه هست بیزارم
مثل ابر بهار می بارم
برو ای آن که بعد دیدارت
گره افتاده است در کارم
پدرم با نگاه خود می گفت
لایق جرز دیوارم
مادرم مدتی هست می گرید
چون گمان می کرد بیمارم
یه نفر گفت خوب خواهم شد
به فراموشیت که بسپارم
گفتم ای عشق اگر پن از این
بدهی مثل قبل آزارم
به تمام حر متت سوگند
روی قلبت گلوله می کارم
به تو هر چند سخت مدیونم
به خودم بیشتر بدهکارم
هر چه بر من گذشت حقم بود
من از این بیشتر سزاوارم
تو گناهی نداری ای زیبا
مرگ بر من که دوست دارم
سلام
امیدوارم موفق باشی عزیز
من ... در اومد تا ....
دیگه خودش میدونه
هههههههههههههههههههه
سلام...
وبلاگ زیبائی دارید...
البته اگر قالب رو عوض کنید بهتر میشه
موفق باشید
سلام اقا با با تو دیگه کی هستی (بابا تو دیگه کی هستی )
خودمونی بگویم (بابا تو دیگه کی هستی)